محل تولد: گرگان
سن: ۲۰
تحصیلات: دانش آموز
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: ۲۶-۸-۱۳۶۰
با یاد مجاهد شهید محمدمهدی ابراهیمپور؛ میلیشیای دلیر، فرزند سربلند گرگان، و دومین شهید سرافراز خانواده ابراهیمپور؛ جوانی که از نخستین لحظههای خیزش ملت ایران در قیام ۵۷، در کنار خواهر و برادرانش، قدم در مسیر آتش و ایمان گذاشت.
در ۵ آذر ۱۳۵۷ که مزدوران شاه خائن، خیابانهای گرگان را به خاک و خون کشیدند، مهدی نوجوان در میان گلوله و دود، جان خود را سپر مردم کرد؛ بهدنبال مجروحان میدوید، دارو و امکانات فراهم میکرد و حتی یک نفس از یاری مردم بازنایستاد.
پس از پیروزی قیام، به صفوف هواداران سازمان پیوست و در تمامی مسئولیتهای میلیشیای مجاهد خلق ـ از فروش نشریه، حفاظت از ستادها و فعالیتهای سازمانی تا حضور در کارزار انتخاباتی برادر مجاهد مسعود رجوی ـ نقشی فعال و پرشور برعهده گرفت.
در ۱۳ آبان ۵۹، هنگامیکه در یک مرکز تبلیغاتی خیابانی در گرگان برای افشای ظلمِ حاکمیت و دفاع از مجاهد شهید محمدرضا سعادتی به میدان آمد، بهدست پاسداران مزدور دستگیر شد. در سپاه او را چنان شکنجه کردند که استخوان دستش شکست.
۱۸ روز بدون معالجه در زندان ماند و وقتی به بیمارستان منتقل شد، پزشک با حیرت پرسید چطور چنین دردی را تحمل کردهای؟ و مهدی پاسخ داد:
«دست شکسته که هیچ؛ مجاهد با دست و پای قطعشده هم مقاومت میکند.»
با اعتراض مادران مجاهد گرگان، پس از ۲۵ روز آزاد شد. بازگشت او به مدرسه، جشن کوچک اما پرشوری از سوی همکلاسیها بود. اما مزدوران مدرسه طاقت دیدن ادامه تحصیل و فعالیت او را نداشتند؛ او را میان «سکوت» و «اخراج» مخیر کردند و مهدی با صلابت پاسخ داد:
هرگز صفوف مجاهدین را ترک نمیکنم و در برابر ارتجاع سکوت نخواهم کرد.
پس از ۳۰ خرداد ۶۰، در چند عملیات و فعالیت انقلابی شرکت کرد. همچون هزاران میلیشیای دلیر، صبورانه سختیهای روزگار اختناق را بهعنوان بهای مبارزه پذیرفت. در رمضان سال ۶۰، روزها با تکهای نان و جرعهای آب افطار میکرد و شبها بیسرپناه، در پارکها یا زیر خودروها میخوابید.
در مرداد همان سال در خیابان دستگیر شد. سه ماهونیم زیر شدیدترین شکنجهها قرار داشت و سرانجام در نیمهشب ۲۶ آبان ۱۳۶۰ در زندان، قهرمانانه به شهادت رسید.
اما شقاوت دژخیمان پایان نداشت. هنگامیکه خانوادهاش برای تحویل پیکر فرزندشان به زندان مراجعه کردند، پاسداران با تمسخر آنان را سردواندند؛ همان لحظه وانتِ حامل پیکر خونین مهدی و دیگر شهیدان از مقابل چشمشان رد شد و به سردخانه بازگشت.
پس از سه روز پیگیری، خانواده همراه با ۱۵ پاسدار مسلح برای دفن پیکر به قبرستان هدایت شدند، اما آنجا نیز مانع شدند و پیکر مجاهد به جنگل منتقل شد.
در دل جنگل، مادر داغدار با دستان خود، قبر فرزندش را کند و او را به خاک سپرد؛ خاکی که گواه استقامت، دلاوری و روح تسلیمناپذیر یک مجاهد ۲۰ ساله است.
یاد و راهش پرتوان و زنده باد.

0 comments:
ارسال یک نظر