زندانی سیاسی سابق مجاهد خلق متین کریم |
صحبتهای زندانیان سیاسی سابق در گردهمایی ایران آزاد
سخنرانی شاهدین اعدام و زندان در زندانهای رژیم جنایتکار ولایت فقیه و افشای گوشهای از جنایتهای رئیسی جلاد قتلعام۶۷ در حق زندانیان و اسیران مجاهد خلق.
زندانی سیاسی سابق صالح کهندل |
قسمتهایی از سخنرانی متین کریم از زندانیان سیاسی سابق
دوبار در اردیبهشت۶۰ و فروردین۶۲ دستگیر شدم فقط میخواهم به گوشهیی از اعمال رئیسی جنایتکار اشاره کنم.
روز ۸اردیبهشت ۶۰ در شهر کرج هنگام توزیع تراکت دستگیر شدم و همراه چند نفر به دادستانی کرج بردند.
از ما خواستند تعهد بدهیم از مجاهدین حمایت نکنیم وقتی مقاومت را دیدند ما را زیر مشت و لگد و فحاشی قرار دادند.
وقتی حریف ما نشدند و ما همچنان شعار میدادیم ما را پیش رئیسی بردند.
وقتی مقاومت ما را دیدند گفت اینها را به اصطبل ببرید. در اصطبل که حدود ۱۰۰نفر بودند که از سرما میلرزیدیم.
یک شب دیگر گلهای از پاسدارها به سرکردگی رئیسی به زندان آمدند و گفتند حکم شما اعدام است و اگر ابراز ندامت نکنید اعدام میشوید.
وقتی مقاومت ما را دیدند رگبار بستند و صحنه اعدام مصنوعی ایجاد کردند
حکم فروش نشریه برای نشریه مجاهد اعدام بود، رئیسی تلاش داشت مرا از زندان اوین به زندان کرج منتقل کند تا انتقام بگیرد.
او دنبال انتقال هواداران مجاهدین از سایر زندانها به کرج بود تا آنها را اعدام کند.
من به رئیسی می گویم ای جلاد تو تمام مرزهای ضدبشری را درنوردیدی اما من میگویم در هرحال نظام ولایت فقیه را سرنگون میکنیم
دوبار در اردیبهشت۶۰ و فروردین۶۲ دستگیر شدم فقط میخواهم به گوشهیی از اعمال رئیسی جنایتکار اشاره کنم.
روز ۸اردیبهشت ۶۰ در شهر کرج هنگام توزیع تراکت دستگیر شدم و همراه چند نفر به دادستانی کرج بردند.
از ما خواستند تعهد بدهیم از مجاهدین حمایت نکنیم وقتی مقاومت را دیدند ما را زیر مشت و لگد و فحاشی قرار دادند.
وقتی حریف ما نشدند و ما همچنان شعار میدادیم ما را پیش رئیسی بردند.
وقتی مقاومت ما را دیدند گفت اینها را به اصطبل ببرید. در اصطبل که حدود ۱۰۰نفر بودند که از سرما میلرزیدیم.
یک شب دیگر گلهای از پاسدارها به سرکردگی رئیسی به زندان آمدند و گفتند حکم شما اعدام است و اگر ابراز ندامت نکنید اعدام میشوید.
وقتی مقاومت ما را دیدند رگبار بستند و صحنه اعدام مصنوعی ایجاد کردند
حکم فروش نشریه برای نشریه مجاهد اعدام بود، رئیسی تلاش داشت مرا از زندان اوین به زندان کرج منتقل کند تا انتقام بگیرد.
او دنبال انتقال هواداران مجاهدین از سایر زندانها به کرج بود تا آنها را اعدام کند.
من به رئیسی می گویم ای جلاد تو تمام مرزهای ضدبشری را درنوردیدی اما من میگویم در هرحال نظام ولایت فقیه را سرنگون میکنیم
قسمتهایی از سخنرانی ماجد کریم
همانطور که خواهرم متین گفت در کرج عکسهای برادر مسعود و محمد آقا در شهر کرج همه جا چسبیده شده بود بهجرأت میگویم که ۹۵درصد از هواداران مجاهدین در کرج شهید شدند.
در اردیبهشت ۶۰ با دستگیری ۱۰۰ دختر هوادار ما بهعنوان خانواده آنها رفته بودیم یک پاسدار لمپن با فحاشی به خانوادهها گفت من مسئول این کار هستم هر کاری که بخواهیم با دخترانتان میکنیم
ما فکر نمیکردیم که او رئیسی باشد گفتیم میخواهیم با رئیسی صحبت کنیم و او گفت من خودم هستم.
بهترین دوستم رضا منگولی زیر شکنجه در سال۶۰ شهید شد او گفته بود که خط سازمان درستترین خط است او به عهد خودش وفا کرد و الآن هزاران رضا منگولی در کرج داریم
من هم همراه با دیگر مجاهدین همراه با مؤسسان پنجم ارتش آزادیبخش ملی ایران با همراهی کانونهای شورشی ایران را آزاد میکنیم و برای همین زنده هستم و نفس میکشم و حاضر حاضر میگویم.
همانطور که خواهرم متین گفت در کرج عکسهای برادر مسعود و محمد آقا در شهر کرج همه جا چسبیده شده بود بهجرأت میگویم که ۹۵درصد از هواداران مجاهدین در کرج شهید شدند.
در اردیبهشت ۶۰ با دستگیری ۱۰۰ دختر هوادار ما بهعنوان خانواده آنها رفته بودیم یک پاسدار لمپن با فحاشی به خانوادهها گفت من مسئول این کار هستم هر کاری که بخواهیم با دخترانتان میکنیم
ما فکر نمیکردیم که او رئیسی باشد گفتیم میخواهیم با رئیسی صحبت کنیم و او گفت من خودم هستم.
بهترین دوستم رضا منگولی زیر شکنجه در سال۶۰ شهید شد او گفته بود که خط سازمان درستترین خط است او به عهد خودش وفا کرد و الآن هزاران رضا منگولی در کرج داریم
من هم همراه با دیگر مجاهدین همراه با مؤسسان پنجم ارتش آزادیبخش ملی ایران با همراهی کانونهای شورشی ایران را آزاد میکنیم و برای همین زنده هستم و نفس میکشم و حاضر حاضر میگویم.
قسمتهایی از سخنرانی زندانی سیاسی سابق محمد فرمانی
در عصر سی خرداد ۶۰ در کرج دستگیر شدم و ابتدا ما را به اصطبل باغ جهانبانی بردند که توسط سپاه به زندان تبدیل شده بود
در چند روزی که در آنجا بودم من و بقیه را طی دو نوبت برای اعدام مصنوعی بردند هنگام انتقال ما به یکی دیگر از زندانها کرج یک جوان ریشو بود و در انتقال خیلی فعال بود پرسیدم کیست گفتند این رئیسی دادستان کرج است.
رئیسی آن موقع در مقام دادستانی از یکسو در دستگیری و سرکوب زندانیان نقش داشت و از سوی دیگر با پروندهسازی جعلی حبس های طولانی و اعدام برای زندانیان ترتیب میداد
هنگامی که در زندان کانون بودم شاهد اعدام تعداد زیادی از زندانیان بودم از جمله معلمان قهرمان مینا و احد سرافرازی و دانشآموز شجاع محمود قارداش و تعداد دیگر از زندانیان که اسمشان را به یاد ندارم
جا دارد یاد دکتر فرزین نصرتی، موسی کریمخواه و حسن قهرمانی و کیانوش نوروزی که در قتلعام ۶۷ بهشهادت رسیدند را گرامی بداریم.
در عصر سی خرداد ۶۰ در کرج دستگیر شدم و ابتدا ما را به اصطبل باغ جهانبانی بردند که توسط سپاه به زندان تبدیل شده بود
در چند روزی که در آنجا بودم من و بقیه را طی دو نوبت برای اعدام مصنوعی بردند هنگام انتقال ما به یکی دیگر از زندانها کرج یک جوان ریشو بود و در انتقال خیلی فعال بود پرسیدم کیست گفتند این رئیسی دادستان کرج است.
رئیسی آن موقع در مقام دادستانی از یکسو در دستگیری و سرکوب زندانیان نقش داشت و از سوی دیگر با پروندهسازی جعلی حبس های طولانی و اعدام برای زندانیان ترتیب میداد
هنگامی که در زندان کانون بودم شاهد اعدام تعداد زیادی از زندانیان بودم از جمله معلمان قهرمان مینا و احد سرافرازی و دانشآموز شجاع محمود قارداش و تعداد دیگر از زندانیان که اسمشان را به یاد ندارم
جا دارد یاد دکتر فرزین نصرتی، موسی کریمخواه و حسن قهرمانی و کیانوش نوروزی که در قتلعام ۶۷ بهشهادت رسیدند را گرامی بداریم.
قسمتهایی از سخنرانی زندانی سیاسی سابق صالح کهندل
با سلام و درود به برادر مسعود و خواهر مریم
و سلام به کانونهای شورشی که این روزها روح خمینی را به آتش کشیدند
من صالح کهندل هستم که ۱۲سال در زندانهای اوین و گوهردشت و تبریز بودم.
در این مدت افتخار داشتم که با شهیدان بزرگی مثل علی صارمی و دهها قهرمان دیگر که شهادت را بر ذلت ترجیح دادند هم بند بودم.
مجاهد شهید محسن دگمه چی هنگامی که نفسهای آخر زندگیاش را میکشید گفت اگر روزی به خواهر مریم و برادر مسعود رسیدی پیام من را برسان و بگو من با عشق شما تسلیم نمیشوم حتی اگر خامنهای تمام قدرتش را به کار بگیرد تا من را در هم بشکند
کسی که با آقای صارمی هم بند بود گفت زمانی که حکم اعدامش را وقتی به او ابلاغ کردند گفت در راه خواهر مریم و برادر مسعود هر چه به من برسد افتخار است
وقتی بازجو به عبدالرضا رجبی که مهرههای کمرش آسیب دیده بود گفت کمرت شکسته دیگر کاری نمیتوانی بکنی گفت اگر فقط انگشت اشارهام کار کند با هم به قلب شما شلیک میکنم.
یک جوان زندانی غیرسیاسی را دیدم که سرود سازمان را میخواند گفتم از کجا آموختی گفت از فیض مهدوی. او باعث شد اعتیادم را ترک کردم و زندگی را آموختم.
به یاد ندارم یک زندانی عادی یا سیاسی در کنار مجاهدین باشد اما تحت تاثیر آنان نباشد. به همین علت زندانبان از مقاومت و اثرگذاری آنان خسته شدند.
معلمی گفت عجب سفره مجاهدین پر برکت شده است. رژیم هر کاری می کند تا من فقط از شما حمایت نکنم. هم حقوق میدهد و هم مقام.
یک زندانی گفت زندانبان به من گفت هر چه بخواهی به تو می دهم مواد هم بخواهی میدهم اما از مجاهدین حمایت نکن.
بازجو به یکی از زندانیان عادی گفته بود اگر تمام شهر معتاد شوند برای ما به اندازه یک زندانی مجاهد خطرناک نیست و هزینه ندارد.
خواهر مریم همیشه دلم برای کسانی میسوخت که شما را ندیدند.
بعد از ۳۰ انفرادی یک روز بازجو عکسی از برادر مسعود نشانم داد. احساس کردم دیگر هیچ قدرتی نمیتواند مانعم شود. احساس قدرت کردم
وقتی به ریشه مقاومت در خودم و بقیه زندانیان سیاسی دقت کردم دیدم ریشهاش در عشق به خواهر مریم و برادر مسعود است
به جوانان میهنم میگویم یگانه راه نجات آتش زدن هر اندیشه است که بوی خمینی میدهد. پس تمام توانتان را جمع کنید برای سرنگونی.
به خامنهای میگویم همین روزها همین جوانان و مقاومت کنندگان به سراغت میآیند و بند از بندت میگسلند.
حاضر حاضر حاضر
0 نظرات:
ارسال یک نظر