تقدیم به حاضرترینها، تقدیم به آنان که با بذل جان خویش، از غرور دماوند و شکوه البرز کوه حفاظت کردند، آنان که پرچمهای پیکار برای آزادی را برافراشتند، و آنان که با اشکهای دیده و چشمهای منتظر به در برای دیدارعزیزان سفر کردهشان، این سالیان را با درد و رنج بسیار سپری کردند. مادران داغدار اما دادخواه و پدران جگرسوخته که در انتظار روز دادخواهی هستند.
تقدیم به ایران عزیزمان، با رود سرخفام شهیدانش، تقدیم به آنان که نه فقط نان که آب نیز بر سفرهها ندارند.
اما همه این دردها و رنجها را پایانی خوش است با شورشگرانی که بهپا خاستهاند و پرچمهای کاوه را در سراسر ایران زمین برافراشتهاند.
سرود حاضر
سرودی از زبان تمام اعضاء موسسان پنجم ارتش آزادیبخش و پاسخی پرشور به درد مشترک ایران و ایرانی
با حضور درخشان کانونهای شورشی و اشرف نشانهای خستگی ناپذیر
جنگل پولادم و کوبانم
تندر شبگردم و سوزانم
خشم فرو خورده ایرانم
حاضر حاضر حاضر
بغض گلوگیر یتیمانم
حسرت یک سفره بینانم
رود شفقفام شهیدانم
حاضر حاضر حاضر
جرات بر هم زن تقدیرم
موج پدیدآور تغییرم
فصل براندازی زنجیرم
حاضر حاضر حاضر
قله مغرور دماوندم
دامنه در دامنه الوندم
برق پر از صولت شمشیرم
حاضر حاضر حاضر
نمیترسم من از مردن
به خون آغشته پیراهن
بود با خصم آزادی
فقط آتش کلام من
فقط آتش، فقط رگبار
صفاصف خشم در تکرار
فقط باروت سرب افشان
سزای خیل دژخیمان
من آن گامم که روی تیغ
نداند جز دویدن را
من آن بالم که در آتش
نخواند جز پریدن را
منم پایان ناممکن
منم مقصد رسیدن را
اهل براندازی و پیکارم
مرد و زن جنگم و عیارم
غرش باروتم و رگبارم
حاضر حاضر حاضر
صفاصف خشم در تکرار
فقط باروت سرب افشان
سزای خیل دژخیمان
من آن گامم که روی تیغ
نداند جز دویدن را
من آن بالم که در آتش
نخواند جز پریدن را
منم پایان ناممکن
منم مقصد رسیدن را
اهل براندازی و پیکارم
مرد و زن جنگم و عیارم
غرش باروتم و رگبارم
حاضر حاضر حاضر
ولوله انداز و شررناکم
صاعقه در دستم و بیباکم
شورش ایرانی بیدارم
مادر خون گشته جگر! حاضر
موی پر از برف پدر! حاضر
دیدهی خشکیده به در! حاضر
حاضر حاضر حاضر
میهن تبعیدیام ای ایران!
خانه خورشیدیام ای ایران!
عشق تو و شوق خطر حاضر
حاضر حاضر حاضر
0 نظرات:
ارسال یک نظر