مژگان کوکبی، عضو شورای مرکزی و از مسئولان سازمان مجاهدین خلق ایران، پس از ۴۱سال مجاهدت در برابر دیکتاتوری دینی در اثر بیماری سرطان در ناحیهٔ مغز، در بیمارستان در آلبانی درگذشت. این مجاهد پاکباز و والا به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و به کهکشان یاران شهیدش در اشرف و لیبرتی و جاودانهفروغها و خواهران شهید همبندش در زندان خمینی پیوست.
مژگان کوکبی متولد ۱۳۴۵ در تهران در روز ۳۰خرداد۱۳۶۰ در شهر مجاهد پرور ساری به جرم شرکت در تظاهرات ۳۰خرداد با سایر دوستانش در دبیرستان دستگیر شد و به مدت یکسال در زندان شهربانی تحت فشار و شکنجه قرار داشت. مژگان در زمان دستگیری یک ماه بود که به میلیشیای دانش آموزی مجاهدین پیوسته بود.
پدرش که در آن زمان از تهران به ساری منتقل شده بود توانست با هزینه سنگین و فعالیتهای زیاد حکم حبس دو سال زندان را در مورد او به یکسال و یک روز تخفیف دهد و آزادی دختر را به دست بیاورد.
زندان شهربانی ساری و رفتار دژخیمان خمینی با زنان ستمزدهیی که بهدلایل آخوندساخته دستگیر و تحت فشار و شکنجه و آزار و هتک حرمت قرار میگرفتند، شعلههای آتش خشم انقلابی را در درون مژگان قهرمان بر میانگیخت. انگیزشی که در سالهای بعد در پرتو آرمانهای توحیدی مجاهدین زمینهساز آبدیده شدن فولاد شخصیت او بهعنوان یک زن انقلابی مجاهد خلق شد.
مژگان پس از آزادی از زندان بهرغم تمام محدودیتهایی که به او تحمیل شده بود، با تمام توان درصدد رساندن خود به منطقه مرزی و وصل به سازمان محبوبش بود و سرانجام پس از اقدامات و تلاشهای متعدد و مستمر در آن توفیق یافت.
اکنون فراتر از صحنههای جنگ و عملیات نظامی، روزگار درخشش مژگان در صحنهٔ نبرد ایدئولوژیک بود و این قهرمان والا بهگفته خودش با پوست و گوشت و استخوان، یعنی با عزم جزم برای فدای همهچیز، به مدارج بالاتر مجاهدت و رهایی رسید و به سرمشق و الگویی برای یارانش تبدیل شد.
یکی دیگر از فصلهای کتاب زندگی انقلابی مجاهد صدیق مژگان کوکبی، عبور از دوران پایداری پرشکوه در اشرف و لیبرتی بود. ایستادگی و جنگ صد برابر او در مقابل تمامی فشارها، محاصرهها، حملات زمینی و هوایی مداوم و مکرر، نمودی از همان میتوان و بایدی است که بهگفتهٔ خودش نه یک شعار، بلکه فرازی از یک آرمان است و او حقانیت این فراز را بهگونهیی درخشان بهاثبات رساند.
دفتر زندگی مجاهد قهرمان مژگان کوکبی، با صلابت و جنگندگی درخشانی در نبرد با بیماری به پایان رسید که بیش از دو سال درگیر آن و بهطور متناوب در بیمارستان بستری میشد.
در آخرین نقشهٔ مسیر زندگیش در رمضان۱۴۰۰ (کمتر از ۴ماه قبل از پرواز جاودانگی) مژگان قهرمان در حالیکه سرطان در ناحیه مغز پیشرفت کرده و با بیماری و رنجهای جانکاه چنگ در چنگ بود، با الهام از کلام مولایش حسین مرگ را همچون پلی بهسوی سعادت ابدی توصیف کرد و نوشت:
«در شب قدر دیگری این سعادت نصیب من شد که بر سر قرار حاضر شوم و عهد وپیمان مجدد با آقا علی ببندم، اگر چه این بار از جمع یاران مجاهدم دور هستم و در بستر بیماری هستم. اما بیش از هر زمان دیگر در قلب به راه و آرمانم نزدیک هستم. یاعلی هر سال معنی انسان بودن، خوشبختی و سعادت را در زیر سایه رهبری با توصیفات و فهم بیشتر از وجود خودت بیشتر میفهمم. و به چشم و دیده دل بر قله تاریخ و مسیر توحید و یگانگی تحقق آرمان توحیدی را میبینم. برای همین یا علی از خدا میخواهم ای کاش هزار جان داشتم و در راهت میدادم. اگر چه در راه تو مرگ آغاز است و خوشبختی و نه پایان...
یا علی در این شب قدر از تو میخواهم به من کمک کنی که همواره ثابت قدم استوار و جنگندهتر از قبل برای آزاد کردن خلق اسیرم از چنگ کرونای ولایت باشم. تا بتوانم پناهی برای یتیمان باشم و خنده برای مردم ایران و آزادی آنها را محقق کنم.
در این صورت است که میتوانم پناه دست بیپناهان یعنی برادر مسعود و خواهر مریم را به میهن ستمدیده برسانم. یا علی این مسیر مجاهدت در مسیر توحید تنها مسیر و نقشه من است. یعنی نقشهمسیر مجاهدت و وفای به عهد و پیمان برای آزادی و رهایی ملتی ستم دیده سوگند میخورم که مجاهدی بدهکار و وفادارتر و جنگنده تراز قبل باشم و در فدای هر چه بیشتر تمام دار و هستیام را بگذارم.
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید تا تن رسد به ایران یا جان زتن بر آید. مژگان کوکبی».
سخنان مجاهد صدیق مژگان کوکبی در نشستی در برابر مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران خواهر مجاهد زهرا مریخی، نمونهیی درخشان و آموزنده از ایمان و صلابت زن انقلابی مجاهد خلق است. صلابت و ایمانی که استبداد زنستیز دینی و رژیم جلادان را در هم میشکند و تضمین آزادی و برابری در ایران آزاد فرداست:
«خواهر زهرا من بخواهم حرف دلم را براتون بزنم واقعیتش را بخواهم بگم به قرآن قسم اسم این بیماری اصلاً اسمش غلطه بیماری نیست. اوج صلابته اوج سرشاری ایدئولوژیکه. باورتون نمیشه من اون روزی که بخواهم اگر احساس خودم رو بگم با خواهران بگم. واقعیتش خواهر زهرا من اون روزی که خواهر مریم بحث بیماری را کردند. بحث ابتلا را با خواهر عزیزم فهمیه تو نشست همین شورای رهبری اون روز من عجیب احساس عبور قلبی داشتم. به خودم گفتم چقدر زیبا. چقدر زیباست این بحث خواهر مریم....
خواهر زهرا من این رو قسم براتون میخورم نمیدونم پدیده خیلی جالب بود. داستانش اصلاً انگار یک جوری نمیدونم خدا انگار مثلا یک مشیتی به من داد. نمیدونم یک منتی گذاشت سرم. انگار که همه چیز رو بهش رسیدم. رسیدم به یک دریایی از ارزشها. من خودم مثلا بخواهم بهتون بگم با این منتی که خدا نصیبم کرد اسمش بیماری بود ولی اون چیزی که بود من بیش از هر زمان دیگه سلامت و شفای ایدئولوژیک پیدا کردم اینو به قرآن با تمام وجودم دارم بهتون میگم من خواهر زهرا تو جمع خواهران بهتون میگم هیچ وقت هیچ وقت. هیچ وقت لحظه و ثانیه نبوده که گردی از ذلت مبارزه توی ذهنم حتی نشسته باشه. همیشه میگفتم من همراه با مجاهدین با دست داشتن در دست خواهر مریم هم دنیا را دارم هم آخرت را حلاوت را دارم. سرشاری رو دارم. شادابی رو دارم.
این فکر میکنم بالاترین بالاترین چیزی بود که خدا به من داد. هدیه داد به من آخه ایدئولوژیکم هم بخواهم ته دلم رو بگم مثلا من مجاهد مثلا بیایم بگویم ۱۷ژوئن را از سر گذراندم بیایم از بیماری سرطان بترسم.
اینقدر الگو خواهر مریم برامون گذاشته که فقط من میتونم بهتون بگم این بیماری من رو رسانده به اوج نقطه شرمندگیمه. به قرآن قسم و فکر میکنم که بالاترین بالاترین دستاوردی که برای خودم داشت همین نمیدوم شاید خندهدار باشه حرفم ولی واقعاً احساس میکنم به یک چی بگم جایگاهی رسیدم که فقط دارم چلچراغ میبینم نور میبینم زیبایی میبینم و نمیدونم چرا اسم خواهر مریم جوهر بهاره ولی واقعاً احساس میکنم که من زنده شدم. من جاودان زنده شدم. یعنی هیچ چیزی هیچ چیزی برام دیگه نیستش که من رو از پا در بیاره و واقعاً هم اینو تماماً شکر میکنم. شکر نعمت...
واسه همین بگذارید ته دلم رو وقت نگیرم ته دلم رو بهتون بگم من به این بیماری گفتم که هیهات هیهات هیهات. هیهات خواهر مریم. خودمون شعارمونه خودمون شعرمونم گفتم که خندهاش بر لب وزان روست که این چوبهدار نردبانی است به سرمنزل پر شوکت یار. من حالا چی میگم میگم خندهام بر لب از آن روست که این بیماری نردبانی شد به رسیدن به رمز فدا. رمز فدا چقدر به قرآن قسم به امام حسین قسم به تمام ایمانم سوگند میخوردم خواهر زهرا اسمش خواهر مریمه اسمش انقلابه و اسمش خواهر مریمه من پیدا کردم».
پیام تسلیت خانم مریم رجوی
مژگان صدیق نمونه افتخار آمیز زن انقلابی مجاهد خلق
خواهر عزیز و مجاهدم مژگان کوکبی بعد از تحمل و گذران یک دوره سخت دوساله بیماری، با سرفرازی و مجاهدت به دیار رفیق اعلی پرکشید.
او با سرفرازی و اندوختهها و سرمایههای بسیار از مبارزه و انقلاب و مجاهدت از این جهان پرگشود و تا آخرین نفس به تعهدش به آزادی مردم ایران مؤمن بود.
مژگان یکی از کادرهای ارزنده و همهجانبهٔ مجاهدین بود. او یک زن مجاهد و مسئول و انتخابگر بود که با غنای ایدئولوژیکی برگرفته از انقلاب و دگرگونی، خود به ارزش برجستهیی در این راه و مسیر تبدیل شد و الگویی برای زنان و دختران شورشگری گردید که ظلم و ستم و استثمار و ارتجاع را برنمیتابند و برای رقم زدن آیندهای تابناک برای مردم و میهن محبوبشان، آرمان آزادی و مسیر مجاهدت را برمیگزینند و سر به آرمان حسینی انما الحیاه عقیده و جهاد میسپارند.
تلاش و شور و شادابی و انگیزههای انقلابی او درچهار دهه مبارزه انقلابی و حرفهیی زبانزد مجاهدان و یاران و خواهران همراه و همرزمش بود.
نه موانع و تنگههای مسیر و نه بیماری جانکاه او را متوقف نکرد، بلکه بیش از پیش، رزمنده و جنگنده و الگوی پایداری برای دیگران بود.
او با یک نبرد شگفتانگیز با بیماری سرطان در صبر و استقامت و در اوج شور و انگیزه مجاهدی ما و یارانش را ترک کرد و در آستانه سالگرد قتلعام ده شهریور به شهدای والامقام آن پیوست.
سلام بر او که به جاودانه فروغهای آزادی و شهیدان قتلعام در ساری و اشرف پیوست.
نام و راهش همچون ستارهیی فروزان در آسمان مقاومت و مجاهدت برای همیشه خواهد درخشید.
0 نظرات:
ارسال یک نظر