تبریک وطن چه دخترانی داری
در بحر عجب دل افکنانی داری
در رزم پر از حماسه عصر نوین
از شیرزنان تهمتنانی داری
تولد: ۱۳۶۲
شهادت: ۱۹فروردین ۱۳۹۰- اشرف
پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران: ۱۳۷۸
«بهعنوان یک مجاهد میگویم که حتی اگر حملاتی صدبار بالاتر از ۶-۷مرداد بشود، باز بیا بیا میگویم و میگوییم و اصلاً ما برای همین آمدیم، برای جنگ آمدیم... . بنابراین الآن وقت جنگ است و اگر در این میان شهادت و یا هر آزمایش و ابتلایی نصیبم شد، صد بار بیا بیا میگویم چون برای همین آمدم و شهادت که اصلاً خودش بالاترین افتخار است…»
این قسمتی از نامه مجاهد دلاور آسیه رخشانی است. آسیه در پایان هر نامهیی خود را برازنده نام مجاهد میدانست و چنین امضا میکرد مجاهد خلق و یا مجاهدتان آسیه.
شرایط خفقان در ایران، خانواده آسیه را ناگزیر از ترک ایران کرده بود و آسیه هیچوقت ایران را که به آن همواره عشق میورزید ندید. در دوران جنگ کویت، آسیه نیز همچون دیگر کودکان مجاهدین در منطقه، از مادرش جدا شد و به آمریکا رفت. آسیه رخشانی بهرغم داشتن یک زندگی مرفه در آمریکا هرگز از فکر مردم محروم ایران و جوانان همسن و سالش باز نماند. او در سال ۱۳۷۷ عزم پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران کرد و یک اشرفی شد.
آسیه در روزهای تشدید محاصره و تهاجم همهجانبه دشمن علیه اشرف نوشت: همانطور که سوگند خون و نفسم را خوردم، یک بار دیگر عهد میبندم و تجدیدعهد میکنم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم ولو هیچ وقت به پیروزی نرسیم ولو تا صد سالگی در اشرف بمانم یا اینکه قرار شود همین فردا شهید شوم، سوگند میخورم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم جزء اون ۷۲تن برادر مسعود و خواهر مریم باشم و با تمام وجودم مجاهدت کنم و با اسم مجاهد خلق وارد قبرم شوم و خواهم شد. چون قبل از هر چیز، و قبل از هر پیروزی و شکست یا هر بحث دیگهای، مجاهدین و خواهر مریم و برادر مسعود آرمان من هستند و بدون آنها زندگی برایم هیچ معنی ندارد. او یک بار در نامهاش به رهبر مقاومت نوشته بود:
ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو چون تویی جانان
دل رهاندن زدست تو مشکل
جان فشاندن به پای تو آسان
راه وصل تو، راه پر آسیب
درد عشق تو، درد بیدرمان
بندگانیم جان و دل برکف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان
همه چیز نسل انقلابی زنان و دختران ایران زمین، شگفت و تحسین انگیز است. عزم، آرمان، عقیده، و این همه را از خلال جملات کوتاه و مختصری که در نامهها و سوگندنامههایشان نوشتهاند میتوان دریافت. به این عبارات نگاه کنید آیا این سخنان یک دختر جوان با همه آمال و آرزوهای زندگانی متعارف است، یا سخنان یک انقلابی عارف شیدای رهایی.
«دنیای خلص انقلابی، آدم را، با شما پر میکند. مردم کوتاه نمیآیند آنها چشمانشان را به تو دوختند و تو کسی هستی که فدا میکنی برای خدا، برای خلق و برای آزادی یک ملت. و امیدشان تو هستی از خدا میخواهم لیاقت رزم در رکابت را به من بدهد»
آری! شناخت این نسل، مثل شناخت همه گنجهایی که یک ملت میتواند داشته باشد، به گذشت زمان نیاز دارد. آنگاه که ایران از ستم و زنجیر ارتجاع، رها شد. درهمان آیندهای که عزم همین زنان و همین دختران، آن را به وجود خواهد آورد. و آنها برای آن قسم خوردند:
آسیه از اهالی خونگرم سیستان و بلوچستان بود. با اینکه هرگز آنجا را ندیده بود، اما سرشار از عشقی عمیق به خلقاش بود. همواره اخبار قیام مردم را دنبال میکرد و مردم را قدرت لایزالی میدانست که وقتی اراده کند و توسط پیشتاز هدایت شود، هیچ نیرویی نمیتواند در برابرش بایستد.
«میفهمم که رسیدن مردممان به آزادی و پیروزی با کلان تعهد ما مجاهدین گره خورده است و این دو جدای از هم نیست. به همین خاطر یقین دارم که ما مجاهدین مطمئناً به وظیفه و مسئولیت تاریخی خودمان پاسخ خواهیم داد. اللهم انصر المجاهدین، الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا»
و سرانجام او مشتاقانه به صحنه نبرد برای دفاع از خاک اشرف شتافت. اشرفی که برای او نه یک زمین که یک آرمان بود. آسیه با اینکه میدانست مزدوران پلید خامنهای ـ مالکی خیلی نسبت به فیلمبرداران کینه دارند و یکی از اولین اهداف سلاحهای خونریزشان فیلمبرداران هستند، با این حال دلاورانه از صحنههای حماسه فروغ اشرف فیلمبرداری میکرد. دوربین او همراه با آخرین تپشهای قلبش همچنان بهثبت جنایات مزدوران و رشادتهای مجاهدان ادامه داد.
در آخرین ثانیههای حیات پرافتخارش وقتی یکی از خواهران فریاد میزد «آسیه نشونت کرده»، او حواسش به دیگران بود و فریاد میزد که بخوابید روی زمین و همچنان بهثبت صحنهها ادامه میداد.
«هیهات مناالذله، هیهات مناالذله، هیهات مناالذله. من مجاهد میمانم و مجاهد میمیرم و هیچ حرف دیگری بر سر این موضوع ندارم. جسد من یا در اشرف خاک خواهد شد و یا در مسیر آزادی وطنم ایران و یا در خاوران کنار مجاهدان قتلعام شده. برای من هر لحظه و ثانیه در اشرف بودن و در سازمان مجاهدین بودن منت است و نعمت و از خدا هیچ چیز دیگر غیر از این نمیخواستم و نمیخواهم». این آخرین جملات آسیه رخشانی در آخرین تعهد نامه او بود.
آسیه هنوز هم در صحنههای مقدم نبرد حضور دارد در رود خروشانی که میرود بساط ارتجاع را از بیخ و بن برکند، آسیه و آسیهها هنوز و همیشه در صفوف مقدم به پیش میتازند.
0 نظرات:
ارسال یک نظر