تولد: فروردین ۱۳۶۰- تهران
شهادت: فروردین ۱۳۹۰- اشرف
رها کردم هر آنچه زندگی بود
که خلقی زندگی با عشق یابد
حنیف فرصت نکرد که ایران را در کودکیهایش ببیند، نه تنها از اینرو که پس از انقلاب ضدسلطنتی و در سال ۱۳۶۰ به دنیا آمده بود، بلکه به این جهت که وقتی چشم به جهان گشود، پدرش مجاهد شهید علی اکبر کفایی توسط دژخیمان خمینی بهشهادت رسیده بود و حنیف که هیچگاه پدرش را ندیده بود، توسط اقوامش نگهداری شد.
او از ۴سالگی به مقرهای مجاهدین در منطقه مرزی ایران و عراق منتقل شد. پس از شروع جنگ اول خلیج فارس در سال ۶۹ همراه با سایر کودکان مستقر در اشرف به خارجه و کشور سوئد اعزام شد و تحصیلات خود را در سوئد ادامه داد، اما همین که به سن قانونی رسید، عشق میهنی که آن را ندیده بود، و شور و اشتیاق برای رهایی آن از ستم رژیم ولایتفقیه او را به اشرف کشاند. در حالی که او در خارج هم، در پایگاه مجاهدین بهطور تمام وقت مشغول فعالیت بود. اما این سطح از مبارزه او را راضی نمیکرد. حنیف پس از گرفتن دیپلم در سوئد، در سال ۱۳۸۱ به ارتش آزادیبخش ملی ایران پیوست. او در مورد علت و انگیزهاش از رها کردن زندگی راحت و مرفه در سوئد و برگزیدن سختیهای مبارزه نوشته است: ” برای جنگ در راه خداوخلق و برای سرنگونی رژیم ضدبشری خمینی و برای ساختن جامعه بیطبقه توحیدی با رهبری مسعود و مریم“.اولین سال ورود حنیف به ارتش آزادی، با توفانی که سراسر منطقه را به تکان در آورد همراه شد. او سپس یک دوره پایداری با آزمایشهای بسیار سخت را سرفراز و پیروز از سر گذراند. آخرین آزمایش برای حنیف که آزمایش آزمایشها بود، ایستادن و پایداری در برابر سپاه جرار و مزدوران جنایتکار خامنهای – مالکی در خاک اشرف بود. او بیسلاح در برابر دژخیمان تا دندان مسلح ایستاد. و درسی برای تمام فرزندان قیامآفرین ایران به جای گذاشت.
0 نظرات:
ارسال یک نظر