محل تولد: شهر ری
شغل: شاعر
سن: ۲۲
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
مجاهد شهید مهدی حسینپور «بهداد» در شهرری به دنیا آمد، ۱۲سال از سن او نمیگذشت، که توفان انقلاب ضدسلطنتی برخاست و در بهمن۵۷ به ثمر نشست. او در سال۵۹ و همزمان با ورود به دبیرستان، وارد تشکیلات دانشآموزی دبیرستانش در شهرری شد.
فعالیت او نیز مانند همه میلیشیاهای مجاهد خلق فروش نشریه، شرکت در تظاهرات، فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سازمان مانند برگزاری اجتماعات، فعالیتهای انتخاباتی و کاندیداتوری برادر مجاهد مسعود رجوی و... بود.
پس از ۳۰خرداد۶۰ ارتباط مهدی با سازمان قطع شد و دو سال را در در بدری و آوارگی بهسر برد اما هیچگاه یاد سازمان و فعالیت علیه خمینی را فراموش نکرد.
او در این رابطه نوشته است: «در سال۶۰ پس از قطع شدن روزی نبود که کوچههای محل عبورمان را از شعار مرگ بر خمینی درود بر رجوی پر نکنیم. یکبار هم چند پوستر بزرگ خمینی و بهشتی را پاره کردیم. شعارنویسی برایم کاری کاملاً عادی شده بود».
مهدی پس از ۲سال قطع ارتباط موفق شد با سازمان تماس بگیرد و در سال۶۲ به منطقه اعزام شد. در جریان انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین مهدی ابتدا ناباور بود، اما پس از مدت کوتاهی تحت تأثیر آن قرار گرفت.
از این پس، او رزمندهای مجاهد و شاعری با هدف و با استعداد که هر لحظه احساسش شکوفاتر و گویاتر میشود. شعر او در پیوند با انقلاب و خلق و ایدئولوژی «خود» را مییابد و اینبار، سرشارتر از گذشته هویت هنری خودش را پیدا میکند.
بهداد در چند رشته از عملیات ارتش آزادیبخش شرکت داشت، او در عملیات کبیر فروغ جاویدان در موضوع سرتیم یکی از تیمهای تیپهای ارتش آزادیبخش حماسه آفرید و در روز ۶مرداد ماه در جادهٔ اسلامآباد ـ کرمانشاه، تیری از چله شقاوت دشمنان خلق به سرش اصابت کرد و او را بهشهادت رساند.
وصیتنامه مجاهد شهید مهدی حسینپور «بهداد»
من مهدی حسینپور از سربازان ارتش آزادیبخش ملی ایران هستم و با ایمان کامل در این راه قدم گذاردهام. به ایدئولوژی مجاهدین که همان اسلام انقلابی محمدی است اعتقاد کامل دارم. مجاهدین تنها پیامآوران و سازندگان ایران فردا هستند و منادیان جامعه قسط، جامعه بیطبقه توحیدی، که شاخص آن نفی استثمار در کلیهٔ زمینههاست. با آگاهی نسبت به تمام مواضع و خطوط انقلابی و بر حق سازمان گوش به فرمان مسعود و مریم هستم و خواهم بود...
از خدا و سازمان میخواهم که تمام کاستیهایم را که در این مسیر از من سر زد ببخشاید. در آرزوی جامعهٔی عاری از طبقات و بهرهکشی زندگیکردن و با ایمان به احقاق آن بشهادت میرسم، و مرگم کوچکترین هدیه و فدیه در این راه، که (راه) خدا و خلق (است) خواهد بود.
باشد که خلق قهرمان ایران به رهبری ذیصلاح خود که مسعود و مریم هستند واقف گردد و قدر بشناسد و به مجاهدین و ارتش خلق بپیوندد، که این خود اولین گام در جهت احقاق آرمانهای دیرباز محتوم خلق خواهد بود.
الان در شرایطی بهسر میبریم که اگر خود را برافرازیم خواهیم دید که از خیل افراشتگانیم و اگر هیمه جان خویش را برافروزیم تازه شعلهای خُرد از آتشکده فروزان و برافروخته خواهیم بود.
پس شرم و سرافکندگی است اگر نفسی نباشیم در این توفان، شعاعی دیگر از این خورشید، یا شعلهای دیگرگون از این حریق. و نفرین آیندگان را بهجان خریدهایم اگر در مصاف خونین با جلاد به مبارزه و قیام برنخیزیم.
پیش به سوی جامعهٔ بیطبقه توحیدی
...
درود بر رجوی _مرگ بر خمینی
آخرین نامه مجاهد شهید مهدی حسینپور «بهداد» خطاب به مادرش
روی سنگ مزارم بیشک مینویسند، شهادت در آستانه فتح دروازههای تهران.
اما من در فراموشی نخواهم مرد، باز هم آسمان جوادیه و شوش و ری را با بادبادکهای رنگین رؤیاهایم تزئین میکنم و همراه عشقهای خودم زندگی میکنم.
باز هم با رضا و علی به تاراج باغهای ورامین میرویم و با دستانی پر از گیلاس و یاس خواب کوچهباغهای ساکت آنرا در انبوه خندههایمان آشفته میکنیم.
خوابهایم هنوز آشفته رقص عریانی ماهی سرخ بلور خانهمان است. باز هم ظهرهای تابستان در سایهٔ بازارچه کاروانسرا دوقلو، داستانهای خیالانگیز اکبر را گوش میدهم و هرگز در فراموشی نمیمیرم.
هنوز لذت پرسهزدن توی کوچههای خانیآباد... روی دلم باقی مانده. کوچههایی که الآن در حصار فقر و فساد و جنگ دچار نفرین و عذاب دجالان، هر شب و روز در هذیانی سخت زندگی میکنند.
مامان!... گلدانهای لالهعباسی خانه را آب بدهید که توی گودی هر کدامشان به اندازه یک باغ خاطره دارم.
-------------------------
مهدی حسینپور (بهداد) رزمنده دلیر ارتش آزادیبخش و شاعر جوانی از «نسل انقلاب» بود، با قریحهیی سرشار و احساسی لطیف و فروزان.
او از سال۵۹ وارد تشکیلات دانشآموزان هوادار مجاهدین در دبیرستانش شد، در سال۶۲ به منطقه رفت و در عملیات متعددی شرکت کرد.
شجاعت و جسارت خاصی داشت و با حداکثر تهاجم به قلب دشمن میزد. همیشه در شلیک پیشقدم بود، و در عملیات فروغ جاویدان شادابتر از همیشه با مزدوران درگیر بود.
در یکی از این درگیریها در خروجی اسلامآباد بهشهادت رسید، و همانگونه که خود در وصیتنامهاش نوشته است: «هیمه جان خویش را برافروخت و شعلهیی خرد از آتشکده فروزان و برافروخته» خلق قهرمان ایران شد.
از «بهداد» اشعار بسیار زیبایی در کتاب «پشت دیوار پلکها» توسط انتشارات کتاب طالقانی در اسفند۶۷ بهچاپ رسیده است.
و کلمه را ذبح کردند
«مسعود»
برای کلمه می جنگم
بهخاطر تکتک واژه ها
بهخاطر یک شعر
من برای بقای یک ترانه، یک سرود، جان میدهم
یا شاید
برای شکفتن یک گل
گلخندی بر لبان خلق …
برای کلمه میجنگم و بهخاطر تکتک واژهها
برای عشق
که به پلشتی آلودندش
و زندگی که به پستی
من برای بقای مقدس کلام
بهخاطر ایمانم به چکامه زندگی می سرایم
0 نظرات:
ارسال یک نظر