محل تولد: تهران
سن: ۳۳
تحصیلات: فوق دیپلم
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷
شکوه حسنی شیشهبر در سال۱۳۳۴ در خانوادهیی مذهبی در تهران بهدنیا آمد، در سال۵۱ که برادرش به جرم هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد او هم با سازمان آشنا شد، و از همآنموقع که به دبیرستان میرفت فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاه خائن را آغار کرد.
سال۵۳ وارد دانشگاه شد و در رشتهٔ بهداشت ادامهٔ تحصیل داد، اما همزمان به فعالیت سیاسی نیز ادامه داد و در تجمعات اعتراضی علیه ساواک بهمراه خانوادههای زندانیان سیاسی شرکت داشت، و همچنین پیامهای زندانیان مجاهد را به بیرون از زندان انتقال میداد. در سالهای۵۶ و ۵۷ که سالهای قیام مردمی علیه شاه خائن بود در تظاهرات شرکت فعال داشت.
شکوه مدتی مسئول بهداشت یکی از مدارس بزرگ جنوبِ شهر در جادهٔ ساوه بود و از وضعیت زندگی فقیرانه دانشآموزان و خانوادههای آنان بهشدت رنج میبرد و از طریق دوستانش وسایل تحصیل، لباس و کفش تهیه میکرد و برای بچهها میبرد.
از سال۵۸ شکوه در ارتباط با «جنبش معلمان» هوادار سازمان مجاهدین، به فعالیت پرداخت و در سال۶۱ از ایران خارج شد و در سال۶۳ به منطقهٔ مرزی، در جوار خاک میهن اعزام گردید.
شکوه، به هنگام انقلاب ِایدئولوژیک درونی مجاهدین، در سال۶۴ دورانی پر از شکوفایی را آغاز کرد، او که همهٔ آرزوها و آرمان ضداستثماری خود را در ایدئولوژی اسلام توحیدی مجاهدین مجسم میدید، در نامهیی برای خواهر مجاهد مریم رجوی نوشت: «... در برابر عظمت این بالاتر از حماسه آنقدر احساس حقارت میکردم که فقط اشکهایم سرازیر میشد. الحق که با دستزدن به این اقدام انقلابی و توحیدی صلاحیت رهبری زن مجاهد خلق را به جهانیان ثابت کردی و ای کاش من بتوانم بیاموزم و ذرهیی از این فداکاری را در اعمال روزانهام به کار بندم. ای پیشتاز و ای رهبر، جز تو چه کسی شایستگی قرار گرفتن در جایگاه اشرف را داشت. درود بر تو و بر مسعود عزیزمان…».
شکوه قهرمان سرانجام در عملیات فروغ جاویدان همراه با سایر شهدای این عملیات کبیر بهشهادت رسید و جاودانه شد.
مجاهد خلق شکوه حسنی در فرازی از وصیتنامه پرشورش در ۳فروردین سال۶۷ نوشت: «... با قلبی آکنده از عشق به خدا و خلق و با دیدی روشن و آگاه، بار عظیم و گران مسئولیت خطیری که تکتک مجاهدین در فاز نوین بر عهده دارند را بر دوشهایم احساس میکنم…بار خدایا! اینک که بر یاورِ دینِ حنیف تو وارد گشتهام یاریم کن که تا انتهای راه در بلایا و مشقتها و مصیبتها رهرو صدیقی برای این رهبری پاکباز باشم. خدایا! یاریمان کن… تا شمشیر و سپری شویم برای دین و آیین تو و راه رهایی خلق تو.
امروز ما مجاهدین در قلبهایمان نور خدا، در چشمانمان برق خورشید…و سینههامان لبریز از عشق… و این ما را توشهیی است تا انتهای راه… آری ما زنان مجاهد با درک عمیق رسالت تاریخی خویش، و با تاختن بر هر نوع استثمار و سپس با شکوفایی هر چه بیشتر زیر چتر این رهبری، با عشق به آینده روشن و با امید به رهایی خلقمان، با یاد هر آنچه رنج و وراثت تاریخ است که بر دوش ماست؛ با این امیدها و با این آگاهیها به نبرد ادامه میدهیم. تا به نسلهای آینده، عنصر زن مجاهد خلق را بشناسانیم و مشعلی باشیم برای نسلهای آینده. امروز ما در برابر تاریخ پروانهایم که میسوزیم تا راه را برای رشد و تعالی زن باز کنیم و در این مسیر از همهٔ خواهران و برادران مجاهدم میخواهم که راه را با استواری هر چه تمامتر ادامه دهند و در کادر تشکیلات انقلابی مجاهدین خلق کلیهٔ تضادهای خود را حل کنند و هر چه توفندهتر به پیش تازند…ما شهدا در همه جا، در شادیها، در لبخندها، در رنگینکمان، در هر نسیم، در عطر گلها، در زیباییهای شقایق و لالهها حضور داریم. چون ما زندهایم در همه جا. در وجود تکتک شما».
0 نظرات:
ارسال یک نظر