محل تولد: تهران
سن: ۲۷
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۵-۵-۱۳۶۷
مجاهد شهید اصغر مقدم متولد سال۱۳۴۰ در تهران است، وی برادر کوچکتر فرمانده محمد مقدم فرمانده حفاظتی پایگاه محل استقرار خواهر مجاهد اشرف رجوی و سردار موسی خیابانی است، و محمد نیز در روز ۱۹بهمن سال۱۳۶۰ همراه با آنان و تنی چند از همرزمانش در آن پایگاه بهشهادت رسیدند.
اصغر تحت تأثیر فعالیتهای سیاسی محمد با مجاهدین آشنا شد و در جریان انقلاب ضدسلطنتی فعال بود، پس از انقلاب نیز فعالیت انقلابیاش را در ارتباط با مجاهدین ادامه داد.
وی در جریان فعالیت سیاسی سازمان علیه رژیم خمینی تا سال۶۰ مانند سایر میلیشاهای دلیر مجاهد فعال بود، او نیز مانند سایر همرزمانش از طریق توزیع نشریه، توزیع اعلامیههای سازمان و فعالیتهای افشاگرانه در خیابانها و سر چهار راهها در برابر چماقدران رژیم هم خمینی سینه سپر میکرد.
اصغر نیز از فوج میلیشیاهای پرشور مجاهد خلقی بود که از روزی که انتخاب کرد در صف مجاهدین مبازره کند یک روز آرام و قرار نداشت.
پس از ۳۰خرداد ۶۰خانواده مقدم هم یکی از هزاران خانوادهای بود که از ایلغار خمینی درامان نماند و محمد که پسر ارشد بود و از مجاهدین قدیمی، در عاشورای مجاهدین در رکاب اشرف و موسی به خاک افتاد.
احمد مقدم (بیژن) که برادر کوچکتر بود در سال۶۲ بعد از مدتها شکنجه تیرباران شد، ملیحه (خواهر مجاهد ملیحه مقدم) به زندان افتاد و چهارسالِ تمام، دیوارهای قطورِ اوین و گوهردشت را تاب آورد، و اصغر از سیم خاردارها گذشت و در ارتش آزادی سفیر خانواده مقدم شد.
اصغر در نامهیی به مادرش نوشت: «مادر جان، انشاء الله که کمتر شب را بیدار بمانی، میدانم که شاید به حرفهایم بخندی، ولی ترا خدا سعی کن امیدوار باشی و چشم به در ندوزی.
امیدوار باش و زندگی را سخت نگیر و خدا را شکر کن، ما بهوجود شما افتخار میکنیم، شاید ظاهراً خانهمان که دیگر از سر و صدا و شلوغی در آن خبری نیست و شاید دوری ما که مدتهاست همدیگر را ندیدهایم باعث شب بیداریها شود، ولی به خدا توکل کن و به آینده، دوباره خانه شلوغ خواهد شد و کوچه مان نیز، بهقول شاعر:
وه که در گریه خود غرقه شوم در لبخند گرچه دارم به جگر آتش و بر چشمان خار
و به چشمان تو سوگند که از سرمستی پای از ره نشناسم من و در از دیوار
اصغر که در سازمان به یاد برادر شهیدش فرمانده محمد مقدم این نام را برای خودش انتخاب کرده بود در اوایل سالهای ورودش به ارتش آزادیبخش معلم مدرسه مجاهدین بود.
اما وی برای شتافتن در صحنه نبرد همواره آماده بود و در این رابطه نوشت: «بنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران و بهنام مسعود و مریم/ من اصغر مقدم، متولد ۱۳۴۰، با شناخت نسبت به ایدئولوژی توحیدی سازمان و رهبری پاکباز آن و با اعتقاد کامل نسبت به کلیه خطوط سیاسی و استراتژیک و اصول تشکیلاتی حاکم بر سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، با ایمانی تا مغز استخوان، فریاد پرصلابت مسعود از قتلگاه سرور شهیدان، امام مجاهدان حسین بن علی (ع) را به گوش جان شنیده و برای لبیک گفتن بدان و حضور در خط مقدم جبهه نبرد انقلابی علیه خمینی دجال اعلام آمادگی میکنم.
باشد تا من نیز، همچون تمامی پیکر سازمان و همچون رزمندگان دلیر مقاومت دین خود را نسبت به انقلاب نوین مردم ایران، نسبت به دریای بیکران رنج و شکنج شهیدان و اسیران و نسبت به سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران ادا کنم.
خمینی دجال، این پلیدترین اهریمن ستمکار تاریخ ایران و تمامی دژخیمان و پاسداران ظلمت و تباهی بدانند. در راه مسعود و مریم و در مصاف با دشمن ضدبشری جان خود را در گلولهها خواهیم ریخت و چون شهاب آتشین خشم خلق بر قلب سیاه و مغز پوسیده آنان خواهیم بارید.
در این مسیر در راه خدا و خلق قهرمان ایران و پرچمداران آن مسعود و مریم، هیچ رنج تحمل ناکردنی و هیچ چیز که فدا کردنی نباشد وجود ندارد. صد بار دیگر گواهی میکنم سازمان مجاهدین خلق ایران بمثابه گنجینه ملی و مردمی که با ویژگی رهبری پاکباز مسعود و مریم برجسته میشود را بر تارک تاریخ ایران که در آینده نیز جهانی را به شگفتی خواهد نشاند میشناسم از این رو از سازمان خود درخواست میکنم، من را در شمار سربازان مسعود و مریم شناخته و برای پیوستن به صفوف نبرد انقلابی مرا یاری کند. اصغر مقدم- سوم مردادماه- هزار و سیصد و شصت و پنج».
اصغر مدتی بعد به یگانهای رزمی ارتش منتقل شد و در جریان عملیات فروغ جاویدان در تنگه چهار زبر مجروح شد و پس از ساعتهای کوتاهی بهشهادت رسید و به فرمانده محمد مقدم و احمد شهید پیوست.
0 نظرات:
ارسال یک نظر