محل تولد: تهران
سن: ۲۲
تحصیلات: شاعر، دانشجو جامعه شناسی
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۲۹-۶-۱۳۶۰
مجاهد شهید، میلیشیای قهرمان خلق، مجید کیایی در سال ۱۳۳۸ در خانوادهای کارگری در تهران چشم به جهان گشود. او از همان کودکی تا دبیرستان از شاگردان ممتاز بود و به دلیل روحیه پرتلاش و ذهن خلاقش، میان همسالانش برجسته بود.
آغاز مبارزه از دبیرستان
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی مجید از سال سوم دبیرستان آغاز شد. او با تشکیل انجمن کتاب و مدیریت کتابخانه دبیرستان، کتابهای انقلابی و مترقی را جایگزین آثار بیمحتوا و سرگرمکننده کرد. یکی از نخستین اقدامات شجاعانهاش نوشتن مقالهای علیه جنایات رژیم شاه در روز چهارم آبان بود. مدیر مدرسه که از طرفداران شاه بود، تصور میکرد مجید مقالهای در مدح رژیم خواهد نوشت، اما او در مقابل تمام دانشآموزان، شاه و دیکتاتوریاش را محکوم کرد. این اقدام خشم مدیر و مأموران رژیم را برانگیخت و خانواده او نیز تحت تهدید قرار گرفتند.
دانشجو و انقلابی
در سال ۱۳۵۶، مجید کیایی در دانشگاه تهران در رشته جامعهشناسی پذیرفته شد. از همان آغاز ورود به دانشگاه، تمام ذهن و جانش معطوف به مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه بود. او به همراه یارانش در سازماندهی تظاهرات، پخش اعلامیهها، و درگیری با نیروهای سرکوبگر نقش فعالی داشت.
پس از سقوط رژیم شاه، مجید و یارانش با تمام توان به دفاع از دستاوردهای انقلاب ضدسلطنتی پرداختند. اما به زودی ماهیت ارتجاعی و ضدانقلابی خمینی برایشان آشکار شد. مجید به دلیل دانش عمیق سیاسی و توانایی بالایش به تبلیغ و روشنگری در صفوف دانشجویان پرداخت و از طریق انجمن دانشجویان مسلمان به طور مستقیم با سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط شد.
آموزش نظامی در فلسطین
در سوم تیر ۱۳۵۹، مجید برای فراگیری فنون نظامی عازم فلسطین شد. او در نامهای به خانوادهاش نوشت:
«تاریخ میهن ما عناصر انقلابی پولادین میطلبد... جایی که گرگان و دیوان میخواهند ما گوسفند باشیم، باید شیر شد...»
او هجرت و آموزش را بخشی از پایداری در راه آرمان آزادی میدانست.
بازگشت به ایران و فعالیتهای سیاسی
مجید در اسفند ۱۳۵۹ به ایران بازگشت و بار دیگر فعالیتهای انقلابیاش را از سر گرفت. او علاوه بر فعالیت در انجمن دانشجویان مسلمان، به دلیل تسلطش بر زبانهای عربی و انگلیسی، به ترجمه آثار انقلابی و سیاسی از فارسی به عربی و انگلیسی و بالعکس پرداخت.
دستگیری و شکنجه
در مرداد ۱۳۶۰، پاسداران خمینی او را ربودند و در کمیته ۷ تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار دادند. شدت شکنجه به حدی بود که چند دنده و پل بینیاش شکست، اما او لب به اعتراف نگشود. تصور کردند به شهادت رسیده و پیکرش را در خیابان رها کردند. او با کمک مردم به هوش آمد و به خانه بازگشت.
در خرداد ۱۳۶۰ دوباره دستگیر شد. کتابها و نوشتههایش را غارت کردند و او بار دیگر تحت شکنجه قرار گرفت. در پاسخ به شکنجهگران گفت:
«بدبختها، شما مانند سوسک زیر پای انقلابیون هستید... خیال میکنید با زور اسلحه میتوانید ما را نابود کنید؟»
پایداری در اوین و شهادت
مجید کیایی به زندان اوین منتقل شد، اما حتی لاجوردی جلاد نیز نتوانست او را بشکند. او پیش از شهادت به پاسداران گفت:
«مادر، آزادی من در بهشت زهراست؛ مرا آنجا دوباره خواهی دید.»
سرانجام در ۲۹ شهریور ۱۳۶۰، پس از سه ماه شکنجههای سنگین، این رزمنده دلیر به جوخه تیرباران سپرده شد. خبر شهادتش در ۳۱ شهریور از رادیو و تلویزیون رژیم اعلام شد.
پیکر پاک او در قطعه ۴۱ بهشت زهرا آرام گرفت، اما مدتی طولانی پاسداران اجازه نزدیک شدن خانواده و یارانش به مزارش را نمیدادند.
شاعر و نویسندهای انقلابی
مجید کیایی افزون بر فعالیتهای سیاسی و نظامی، ذوقی لطیف در سرودن شعر و نوشتن داستان داشت. اگرچه بسیاری از آثارش توسط پاسداران به غارت رفت، اما چند شعر و سرود انقلابی از او باقی مانده است که نشان از روح حساس و انقلابی او دارد.

0 comments:
ارسال یک نظر