محل تولد: تهران
سن: ۲۰
تحصیلات: دانشجوی مهندسی
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۲-۱۲-۱۳۶۰
محمد سعید نوید در سال ۱۳۴۰ در تهران بهدنیا آمد و در محلات محروم جنوب شهر رشد کرد. کودکی و نوجوانیاش میان دردهای معیشتی و امید به فردایی بهتر شکل گرفت و بهزودی مسیر زندگیاش با دانشگاه و مبارزه پیوند خورد: در سال ۱۳۵۷ وارد دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران شد و تحصیل در رشته مهندسی برق را آغاز کرد.
ورود سعید به دانشگاه همزمان با روزهای پرتلاطم انقلاب بود؛ او در تظاهرات و جنبشهای مردمی حضوری فعال داشت و باگرامیداشت آرمان آزادیخواهانه، راه خود را در کنار دیگر دانشجویان و جوانان میهن جست. در سالهای پس از انقلاب، سعید با سازمان مجاهدین و انجمن دانشجویان مسلمان دانشکدهٔ فنی آشنا شد و بهسرعت در فعالیتهای ترویجی و سازمانی مشارکت یافت. همرزمانش از او بهعنوان جوانی مصمم، آرام و محبوب محل یاد میکردند؛ کسی که برای افق نجات ملت شب و روز نمیشناخت.
در جریان فضای متشنج سیاسی سالهای پایانی، سعید بارها مورد ضرب و شتم مزدوران و چماقداران قرار گرفت، اما هر بار بهسان کوهی مقاوم به میدان بازگشت. پیش از ۳۰ خرداد توسط پاسداران بازداشت و نزدیک چهل روز در یک محل امن در پل رومی زیر شکنجه قرار گرفت؛ شکنجههایی که او را چنان نیازاشت که نهایتاً روانه بیمارستان شد، ولی حاضر نشد کوچکترین اطلاعاتی دربارهٔ همرزمان یا تشکیلات ارائه کند. حتی در بیمارستان، برای پنهان نگاهداشتن جنایات، مأموران او را بهعنوان یک بسیجی آسیبدیده معرفی کردند.
پس از خرداد ۱۳۶۰، ادامهٔ مبارزه را در واحدهای مجاهد خلق پی گرفت و در مأموریتهای گوناگون شرکت کرد. روز چهارشنبه ۱۲ اسفند (سال ذکرشده در منابع)، در درگیریای نابرابر با نیروهای سرکوب در منطقهٔ یوسفآباد تهران، محمد سعید نوید جام شهادت نوشید. او در ۲۰ سالگی، با پایبندی به عهدی که با باورهای خود بسته بود، جان خود را تقدیم آرمانهایش کرد.
سعید در نامهها و یادداشتهایش بارها از خانواده و همرزمان سخن گفته و توأمان از غم فراق و امید به آیندهیی آزاد نوشته است. او وصیت کرد که افکار و آخرین سخنان شهدا چراغی باشند برای آیندگان و تاکید داشت که خون شهدا باید در راه سازندگی و آزادی مصرف شود — نه هدر رود. او از خانوادهاش خواست مصیبت را با صبر و امید تحمل کنند و اعتقاد داشت که مرگ در راه آرمان، نشان پیروزی و بذرِ آیندهای آباد است.
یاد محمد سعید نوید، جوانی که در گرماگرم تاریخ راه خود را برگزید، هدیهای است برای حافظه جمعی مردم ما؛ او نمادی از نسلی که جان سپرد تا فردا روشنتر باشد.
فرازی از وصیتنامه مجاهد شهید محمد سعید نوید
بنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران و بهنام همه شهدای به خون خفتهٔ خلق
اینجانب محمد سعید نوید فرزند محمد حسن شماره شناسنامه: ۵۲۱۱۳ صادره از تهران متولد سال۱۳۴۰ هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران میباشم… انگیزهٔ نوشتن این یادنامه نیز صرفاً آگاهی آیندگان از افکار و آخرین سخنان شهدای انقلاب خونین خلق میباشد…زیرا حتی آخرین سخنان شهدا مانند قطره قطرههای خونشان باید در خدمت خلقها و چراغی فرا راه تکامل قرار گیرد. بنابراین آگاهی آیندگان از افکار…هر شهید میتواند کمکی باشند در جهت هر چه بارورتر کردن انقلاب.
من پس از انقلاب ۲۲بهمن ۵۷ و دیدن عملکرد و افکار مرتجعین و آشنایی با مجاهدین خلق، راه آنان را یگانه یا حداقل نزدیکترین راه رسیدن به نقطهٔ اوج تکامل بشری یافتم و با پذیرفتن ایدئولوژی اسلام بهعنوان چراغ راهنمای این راه در اوایل اردیبهشت ۱۳۵۹ به کمک برادر مجاهد شهید علی صبور با آنان همگام شدم.
از همان زمان پیمان بستم که به آنان پشت نکنم و اکنون نیز تجدید عهد میکنم که تا آخرین قطرهٔ خونم… مقاومت کنم و حتی زیر وحشیانهترین شکنجهها نیز اسرار سازمان را حفظ کنم.
با این آرمان آمادهٔ شهادتم و شهید نیز خواهم شد. اما هرگز برایم ناراحت نشوید و خونم را هدر رفته نپندارید زیرا که شهادت اینگونه، علامت پیروزی است…دست و پازدنهای مرتجعین در باتلاق سفاکیهای خود نباید شما را ناامید کند.
برای ما نیز نگران نباشید زیرا ما به هدف خود رسیدهایم و علاوه بر آن خزه به سنگی که در حال حرکت است نمیچسبد، بگذار مرتجعین خون ما را بر زمین بریزند به این امید که در نابودی ما چند صباحی را به زندگی پلید خود ادامه دهند. بیخبر از آنجا که خاک خون ما را به گلی که در حال شکفتن است هدیه میکند، شاید غنچهیی که در حال پژمردن است دوباره بشکفد و به زندگی ادامه دهد…
مادر و پدر مهربانم که موهای خود را در بزرگکردن ما سفید کردهاید…متأسفم که نتوانستم در پیری دست شما را بگیرم. یعنی مرتجعین نگذاشتند. هر زمان که تحت تأثیر احساسات خود با شما قرار میگرفتم این آیهٔ قرآن را بیاد میآورم ”قُلْ إِن کانَ آبَاؤُکمْ وَأَبْنَآؤُکمْ وَإِخْوَانُکمْ وَأَزْوَاجُکمْ وَعَشِیرَتُکمْ وَأَمْوَال اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَة تَخْشَوْنَ کسَادَهَا وَمَسَاکنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیکم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّی یأْتِی اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ“ (توبه -۲۴)
اجازه بدهید با اهدای خونمان به انقلاب خلق، ارتجاع غدار را سرنگون کنیم و جهانی آباد بسازیم تا بعد از این فرزندان بیشتر بتوانند خدمت کنند و مادر و پدر خود را یاری کنند…
چقدر مبارزه پر شکوه است، همهٔ ماهیتها را رو میکند و خانوادههای اصلی خلق را باز میشناساند، تمام مسلماننماییها و انقلابیگری را افشا میکند و نشان میدهد که انقلابی کیست، مؤمن کیست و کافر کیست و چه بسیار غریبهها که از بعضی از نزدیکترین بستگان به انسان نزدیکترند…با درود به تمامی شهدا و بهخصوص شهیدانی که حتی ارتجاع به آنها فرصت نداد که آخرین سخنان خود را بگویند یا آنان که گمنام شهید شدند. از همه خداحافظی میکنم.
درود بر مجاهدین و مبارزین
مرگ بر خمینی جلاد
سعید – ۲۰/آذر/۶۱

0 comments:
ارسال یک نظر