محل تولد: سروستان فارس
شغل: دیپلم
سن: ۳۷
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: گیلان غرب
تاریخ شهادت: ۸-۲-۱۳۸۰
رضا اکبری سروستانی، فرزند دلیر سروستان، در سال ۱۳۴۴ در خانوادهای شریف و زحمتکش چشم به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانیاش در کوچهپسکوچههای همین شهر گذشت؛ همانجا که درس خواند، دیپلم گرفت و رشد یافت. سالهای نوجوانی او همزمان با شعلهور شدن انقلاب ضدسلطنتی بود. تنها ۱۳ سال داشت، اما وقتی میدید برادر بزرگترش از برگزارکنندگان تظاهرات در سروستان است، با تمام شوق کودکانه و قلبی بیغلوغش، قدمبهقدم همراهش میرفت و در همان روزها نخستین جرقههای آشنایی با سازمان مجاهدین خلق در دلش شکل گرفت.
پس از پیروزی انقلاب، رضا همواره یار و همقدم برادر مجاهدش بود. در پخش نشریه، در مراسمها و فعالیتهای اجتماعی، همیشه حضور داشت؛ نوجوانی لاغراندام اما استوار، که نگاهش از همان سالها گواهِ ارادهای فراتر از سن و سالش بود.
پس از سرکوب خونین تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، شرایط برای بسیاری سخت و نفسگیر شد. برادر رضا و چند تن از دوستانش که تحت تعقیب بودند، ناچار مدتی را در کوههای اطراف سروستان پنهان ماندند. در این دوره، رضا – در حالیکه تنها ۱۶ سال داشت – مسئولیت پشتیبانی غذایی و تدارکاتی آنان را برعهده گرفت. چندبار توسط پاسداران دستگیر و شکنجه شد تا او را وادار کنند ردی از برادرش نشان دهد. اما این نوجوان، با چهرهای آرام و مقاوم، همه فشارها را تاب آورد و لب به چیزی نگشود. هر بار که بهدلیل نبود مدرک آزاد میشد، تنها استوارتر میگشت.
طولی نکشید که نخست برادر بزرگترش دستگیر و به زندان عادلآباد شیراز منتقل شد، سپس نوبت به رضا رسید و او نیز در فسا زندانی شد. دوران بازداشتش سخت بود، اما روحیهاش شکسته نشد. سرانجام در اواخر سال ۱۳۶۲ آزاد شد و با تلاشی پیگیرانه برای وصل مجدد به سازمان، توانست در ابتدای سال ۱۳۶۶ خود را به قرارگاههای ارتش آزادیبخش برساند.
از همان ابتدا، با پشتکار، خلاقیت و روحیه کمکرسانی که همیشه همراهش بود، در آموزشها و مأموریتها حضوری مؤثر داشت. همرزمانش او را فردی صبور، قابلاعتماد و پرانگیزه توصیف کردهاند؛ کسی که هرجا مشکلی میدید، بهجای گلایه راهحل پیدا میکرد.
یکی از روایتهای برجایمانده از او مربوط به زمانی است که در یکی از مأموریتها از ناحیه پا بهشدت مجروح شد و از جمع همرزمانش جدا افتاد. اما این جدایی، او را متوقف نکرد. با پانسمانی ساده و ایستادگی مثالزدنی، کیلومترها پیادهروی کرد تا خود را دوباره به جمع یارانش برساند؛ رفتاری که برای بسیاری نشانهای از روحیه شکستناپذیر او بود.
سرانجام، رضا اکبری سروستانی در روز هشتم بهمن ۱۳۸۰، در یک مأموریت در منطقه گیلانغرب، همراه با جمعی از یارانش گرفتار محاصره نیروهای رژیم شد و جان خود را از دست داد. فداکاری و پایبندی او به آنچه حق و شرافت میدانست، در همان لحظه نهایی بهصورت تمامقد در زندگیاش تجلی یافت.
همرزمانش گفتهاند که رضا نهتنها در میدان، بلکه در زندگی روزمره نیز تکیهگاهی محکم بود؛ فردی که لبخندش آرامبخش، حضورش امیدبخش و ابتکاراتش راهگشا بود. جوانی از دیار سروستان که مسیرش را با ایمان آغاز کرد و با همان ایمان نیز به آن پایان داد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد

0 comments:
ارسال یک نظر