محل تولد: لاهیجان
سن: ۲۰
تحصيلات: دیپلم
محل شهادت: لاهیجان
تاريخ شهادت: ۲۷-۸-۱۳۶۰
اسلام پورعابد گلرودباری، فرزند روستای سرسبز گلرودبار لاهیجان، در سال ۱۳۴۰ چشم به جهان گشود؛ جوانی برخاسته از دل یک خانواده زحمتکش روستایی و کشاورز که در همان سالهای کودکی، رنج مردم و تلاش برای زندگی آبرومند را از نزدیک لمس کرد. تحصیل را در لاهیجان آغاز کرد و همچون بسیاری از جوانان پرشور آن روزگار، با پشتکار و تلاش، دیپلم برق را از هنرستان صنعتی لاهیجان گرفت.
سال ۱۳۵۶ و شعلهور شدن انقلاب ضدسلطنتی، اسلام را با فضای تازهای روبهرو کرد؛ فضای بیداری، اعتراض، و امید به آیندهای آزاد. او از همان روزهای نخست، جوانی فعال و پرشور در تظاهراتها بود؛ جوانی که خیابانهای لاهیجان بارها شاهد حضور مصمم او شدند.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، اسلام با آرمانهای سازمان مجاهدین خلق آشنا شد و از همان ابتدا، تمام وجودش را وقف فعالیتهای آرمانی و اجتماعی کرد. با آغاز بازگشایی مدارس، از اولین چهرههای شکلدهندهی شورای دانشآموزی هواداران مجاهد خلق در هنرستان صنعتی بود و بهسرعت به مسئول تشکیلات هنرستان تبدیل شد؛ نامی آشنا، پرانرژی و الهامبخش برای نسل جوانی که بهدنبال راهی برای ساختن آیندهای متفاوت بود.
خانهاش، پناهگاهی برای فعالیتهای سازمانی و اجتماعی بود. اسلام در راهاندازی تعاونیهای صنفی برای کمک به کشاورزان، بهویژه در روستای گلرودبار، نقش برجستهای داشت. در کنار همرزمان مجاهدش، هنگام برداشت محصولات، بهویژه برنج، آستین بالا میزد و در شالیزارها دوشادوش مردم کار میکرد. او فقط یک جوان فعال سیاسی نبود؛ جوانی بود که قلبش برای مردمش میتپید.
با انتقالش به تشکیلات لاهیجان، وظایفش گستردهتر شد: فروش نشریه مجاهد، حضور در دکههای خیابانی، ارتباط با دانشآموزان و مردم. دیماه ۱۳۵۹ اما بهعنوان مسئول چند تیم میلیشیا، هنگام فروش نشریه هدف حمله چماقداران قرار گرفت. با قمه مجروح شد و خونین از صحنه خارج شد، اما این زخمها هیچگاه اراده و ایمانش را کاهش نداد.
روز بعد، وقتی دوباره با چند تیم نشریه به همان خیابان برگشت، نشان داد که برای دفاع از آزادیهای مدنی مردمش، قدمی عقب نخواهد نشست.
کمی بعد، در ۲۲ بهمن ۱۳۵۹ دستگیر شد و به زندان سپاه لاهیجان منتقل گردید. با هوشیاری، نام مستعار داد و درخواست انتقال به زندان رشت کرد تا از شناسایی بیشتر جلوگیری کند. پس از دو ماه آزاد شد؛ آزادیای که تنها به معنای بازگشت او به همان مسیر با ایمان و ارادهای دوچندان بود.
اسلام که زندان را «محیطی برای آزمایش و رشد انگیزههای مبارزاتی» توصیف میکرد، با همان روحیه پرشور به فعالیت ادامه داد. اما در اوایل خرداد ۱۳۶۰، در جریان تظاهراتهای موضعی میلیشیاها در لاهیجان، دوباره دستگیر شد و اینبار تحت شکنجههای سنگین و غیرانسانی قرار گرفت. با کیسهای بر سر، همچون توپ فوتبال میان پاسداران لگد میشد؛ تا جایی که حتی نفس کشیدن برایش دشوار شده بود.
وقتی آثار مرگ در چهرهاش نمایان شد، او را به بیمارستان بردند؛ اما همین فرصت باریک را به پنجرهای برای رهایی تبدیل کرد. با کمک یکی از پرستاران و با وانمود کردن به بیهوشی، از پنجره طبقه دوم پرید، لباسش را عوض کرد و گریخت. چند روز را در خانهای امن گذراند و سپس دوباره به سازمان وصل شد. این فرار، نشانی از روحیهای بود که هیچ زنجیری نتوانست بشکند.
با شدت گرفتن تهدیدها، به رودسر منتقل شد. پس از تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب گسترده مردم، اسلام در واحدهای عملیاتی مجاهد خلق سازماندهی شد و در چند مأموریت موفق در رشت و رودسر نقش داشت.
در شهریور ۱۳۶۰، کنار دریای رودسر، شناسایی و دستگیر شد. اینبار در زندان مالکاشتر لاهیجان، تحت شکنجههای سنگین قرار گرفت تا شاید او را وادار به عقبنشینی کنند. اما اسلام پورعابد گلرودباری، جوان بیستسالهای که زندگیاش را وقف آرمان آزادی کرده بود، بر سر موضع مجاهدیاش ایستاد و تسلیم نشد.
سرانجام در ۲۷ آبان ۱۳۶۰، او را به جوخه تیرباران سپردند و اسلام، این مجاهد خلق پاکباز، به کاروان شهیدان پیوست.
پیکر پاکش را بیسنگ مزار، در زادگاهش به خاک سپردند؛ اما نام و راهش هیچگاه پوشیده نماند.
اسلام پورعابد گلرودباری، جوانی از گلرودبار، داستانی از ایمان، ایستادگی و شرافت است؛ جوانی که بیست سال بیشتر نزیست، اما عظمت راهش تا همیشه در حافظه تاریخ گیلان و ایران میماند.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد

0 comments:
ارسال یک نظر