محل تولد: تهران
شغل: تراشکار
سن: ۲۲
تحصیلات: دانشآموز
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: ۴-۱۲-۱۳۶۳
با یاد مجاهد شهید علیرضا (مسعود) شاهی نصرتآبادی؛ جوانی که از دلِ کوچههای جنوب تهران برخاست و تا واپسین لحظه، پرچم پرغرور مقاومت را بر زمین نگذاشت.
علیرضا شاهی نصرتآبادی در سال ۱۳۴۱ در جنوب تهران، در محلههایی چون راهآهن و کشتارگاه رشد کرد؛ جایی که هر شب صدای محرومیت در میان خانههای ساده طنین داشت. او در میان کودکانی بزرگ شد که با وجود تمام تلاش خانوادههایشان، بسیاری از شبها گرسنه میخوابیدند. همین رنجهای عمیق، تخم آگاهی و عدالتخواهی را در وجود او کاشت.
تأثیرگذاری برادرش مجاهد شهید غلامرضا شاهی نیز راه آشنایی او با سیاست و ریشههای طبقاتی جامعه را روشنتر کرد. با مطالعه و تجربه، دریافت که دیکتاتوری شاه ریشه فقر و بیعدالتی مردم است.
در قیام و تظاهرات سال ۱۳۵۷ علیه سلطنت فعالانه حضور داشت و پس از پیروزی انقلاب، به انجمن دانشآموزان مسلمان ــ هواداران سازمان مجاهدین خلق ــ پیوست. او بهعنوان میلیشیای پرشور در همه مأموریتهای تبلیغی، افشاگرانه، فروش نشریه، برگزاری میتینگها و حفاظت از مراکز سازمان شرکت فعال داشت.
سال ۱۳۵۹ در محلات جنوب تهران فعالیت میکرد که در درگیری با چماقداران خمینی در جوادیه، همراه با بیش از ۷۰ میلیشیای مجاهد خلق دستگیر شد.
در همان اسارت، با همکاری چند همرزم، طرح فرار جمعی را طراحی و اجرا کرد و بسیاری از دستگیرشدگان را نجات داد. خودش نیز پس از یک هفته، با پیگیری خانواده آزاد شد.
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مقاومت انقلابی، در تیمهای عملیاتی سازماندهی شد و چند مأموریت انجام داد. اما با دستگیری برادرش غلامرضا، ارتباطش با سازمان قطع شد. علیرضا ماهها تلاش کرد تا راه وصل را دوباره بیابد؛ تا اینکه در خرداد ۱۳۶۲ توانست با یکی از هستههای مقاومت مرتبط شود.
او مسئولیت سرپل تماس هسته با سازمان را برعهده گرفت؛ مسئولیتی سنگین که نیازمند پوشش شغلی بود. علیرضا با وجود جسم ضعیفش، کار طاقتفرسای یک کارگاه صحافی را پذیرفت تا بتواند رفتوآمدهای لازم را پنهان کند. با تماسهای هفتگی، سه ماه پیگیر ماند تا سرانجام توانست ارتباط کامل هسته را برقرار کند. جمله همیشگیاش روشن بود:
«همه چیز را تحمل خواهم کرد تا روزی دوباره به آغوش مجاهدین بازگردم.»
علیرضا با عشق به مردم محروم، روحیه انقلابی، نظم در مسئولیتها و صداقت بیپیرایهاش در میان همرزمان بهعنوان الگویی زنده شناخته میشد.
پس از مدتی، به پایگاههای مخفی و سپس به یک تیم عملیاتی منتقل شد؛ تیمی که مجاهد شهید روحالله قاسملویی (کریم) ــ پسرخالهاش ــ نیز در آن حضور داشت. با تشدید شرایط امنیتی در تهران، واحد عملیاتی آنها به شیراز منتقل شد.
در شیراز، شش ماه فعالیت بیوقفه در مأموریتهای مختلف مقاومت داشتند و نقش مهمی در حرکتهای جمعی هستههای مقاومت ایفا کردند.
اما پس از اجرای موفق پراتیک هفتهٔ «حماسه اشرف و موسی» در بهمن ۱۳۶۳، علیرضا و چند همرزمش دستگیر شدند.
۱۵ روز تمام، زیر شکنجه و بازجویی ایستادند؛ هیچ حلقهای از مقاومت را لو ندادند.
سرانجام در سحرگاه ۴ اسفند ۱۳۶۳، همراه با پنج مجاهد خلق دیگر ــ از جمله پسرخالهاش روحالله قاسملویی ــ با جرثقیل در برابر چشمان مردم شیراز حلقآویز شد.
پیکرهایشان بر فراز آهن سرد، بهجای مرگ، پیام ایستادگی را فریاد میزدند.
علیرضا، همچون برادرش غلامرضا، به کاروان بلند شهدای مجاهد خلق پیوست؛
شهیدی که سرگذشتش، روایتی از ایمان، تعهد و عشق بیمرز به مردم ایران است.

0 comments:
ارسال یک نظر