محل تولد: فيروز کوه
شغل: مهندس کشاورزی
سن: ۲۷
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۶-۱-۱۳۶۱
غلامعباس بهنیا، فرزند دلاور فیروزکوه، در سال ۱۳۳۴ چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی و دبیرستان را در زادگاهش گذراند و سپس راهی دانشکده کشاورزی ساری شد و تحصیلاتش را در رشته مهندسی جنگل و مرتع به پایان برد. او پس از اخذ لیسانس، به عنوان دبیر دبیرستان در فیروزکوه مشغول به کار شد و همواره برای رشد و آگاهی جوانان زادگاهش تلاش میکرد.
غلامعباس در سال آخر تحصیل دانشگاه، به واسطه آشنایی با مجاهد شهید ناصر ولی، با آرمانهای سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و از همان زمان دل و جانش را به مبارزه برای آزادی و عدالت سپرد. در دوران پرتبوتاب انقلاب ضدسلطنتی ۱۳۵۷، فعالانه به سازماندهی تظاهرات مردمی و افشای دیکتاتوری سلطنتی پرداخت و نقش مؤثری در برپایی خیزشهای مردمی ایفا نمود.
پس از پیروزی انقلاب و آغاز دوران جدید، غلامعباس همراه با مجاهد شهید ناصر ولی، انجمن جوانان مسلمان هوادار سازمان را در فیروزکوه بنیان گذاشت و بهعنوان مسئول انجمن، هدایت کلیه فعالیتهای روشنگرانه و تبلیغی را به عهده گرفت. اما این فعالیتها دیری نپایید و چماقداران و پاسداران رژیم خمینی، انجمن را وحشیانه مورد یورش قرار دادند و بسیاری از میلیشیای جوان و پرشور فیروزکوه را دستگیر و روانه زندان کردند.
با بستهشدن انجمن، غلامعباس و یارانش همچنان از پای ننشستند. دکههای خیابانی و تجمعات مخفیانهی آنان، همچنان بذر مقاومت را در دلهای مردم میکاشت. خرداد ۱۳۶۰، دورهای بود که دیکتاتوری خمینی خفقان را به اوج رسانده بود. غلامعباس همراه با شماری از همرزمانش دستگیر و به زندان شهربانی دماوند منتقل شدند و پس از روزها شکنجه و اذیت و آزار، سرانجام آزاد شدند.
دو روز پس از تظاهرات تاریخی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، پاسداران به قصد دستگیری دوبارهی غلامعباس به خیابانهای فیروزکوه یورش بردند، ولی او با هوشیاری و فریاد خروشان و انقلابیاش، مردم را به کمک فراخواند و با استفاده از ازدحام جمعیت، از چنگ دژخیمان گریخت و به قائمشهر رفت. وی در قائمشهر به جمع مجاهدان مستقر در جنگل پیوست و همچنان استوار و پرانرژی، به سازماندهی نیروها و پیوند فعالان جدید ادامه داد.
خانواده غلامعباس هم که همچون او سرشار از عشق به آزادی بود، به ساری نقل مکان کرده بودند و غلامعباس مخفیانه و با رعایت کامل اصول امنیتی، گاه به دیدار آنان میرفت. یکبار، در سال ۱۳۶۱، پاسداران به خانه پدریاش یورش بردند و یک هفته در کمین نشستند. اما هوشیاری این مجاهد پاکباز و توافق پنهانیاش با مادر برای علامت سلامتی، مانع از گرفتارشدن وی شد.
سرانجام، پس از مدتی، غلامعباس توسط سازمان به تهران منتقل شد. ولی دژخیمان رژیم همچنان به دنبال دستگیریاش بودند و محل استقرارش را شناسایی کردند. هنگامی که غلامعباس زنگ در را به صدا درآورد، پاسداری در را باز کرد. غلامعباس بلافاصله تلاش به فرار نمود، ولی آتش مسلسل دژخیمانی که کمین کرده بودند، پیکر پاکش را به خون آغشته ساخت و او همانجا به شهادت رسید.
غلامعباس بهنیا، این مجاهد وارسته و مردمدوست، چنان نام نیک و پرشور از خود بهجای گذاشت که مردم ساری و فیروزکوه همواره به احترام و ارادت از او یاد میکردند. به گفتهی یکی از اهالی شریف ساری، وقتی خبر شهادت غلامعباس به او رسید، با دلی سوخته گفت: «کاش فرزند خودم را از دست میدادم ولی غلامعباس شهید نمیشد».
آری، غلامعباس سرو سرافراز راه آزادی بود؛ مردی برخاسته از دل مردم، آموزگار جوانان و قهرمان میدانهای نبرد برای رهایی میهن از چنگال استبداد. یادش هماره زنده و راهش الهامبخش نسلی است که برای آزادی و آبادانی ایران ایستادهاند.
🕊️ نام و راهش جاودانه و پررهرو باد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

