محل تولد: ماکو
شغل: -
سن: ۲۶
تحصیلات: دانشجوی پزشکی
محل شهادت: تبریز
تاریخ شهادت: ۴-۱-۱۳۶۳
مجاهد شهید علی شکوری، فرزند خلقی در زنجیر، در سال ۱۳۳۷ در خانوادهای محروم و زحمتکش در شهر ماکو چشم به جهان گشود. او از نوجوانی با رنج و درد مردم محروم میهنش آشنا بود و در سال ۱۳۵۶ وارد دانشکده پزشکی شد. خیلی زود آگاهی سیاسی یافت و در جریان قیام ضدسلطنتی ۵۷ به صفوف مبارزان پیوست.
پس از پیروزی انقلاب، علی خیلی زود از توهم نسبت به حاکمان جدید عبور کرد و در پی یافتن حقیقت، راه خود را در مسیر آرمانهای توحیدی و انقلابی سازمان مجاهدین خلق ایران یافت. از ماکو به خوی، از خوی به مرند و بعد به تبریز رفت تا به سازماندهی تیمهای عملیاتی بپردازد. در سال ۱۳۶۱، پس از شهادت و دستگیری همرزمانش، به کردستان رفت و بار دیگر به سازمان پیوست.
در مدت کوتاه حضورش در کنار همرزمان در کردستان، بهخاطر شور و تعهد انقلابیاش، از محبوبیت و احترام ویژهای برخوردار شد. در بهمن ۶۲ به تبریز اعزام شد و در فروردین ۶۳، در یک درگیری خیابانی با دشمن، به آرزوی دیرینش یعنی شهادت رسید.
در اینجا نامه کامل او به برادر مسعود، و بخشی از وصیتنامهاش، با همان شور و آتش درونی آورده شده است:
📜 نامه مجاهد شهید علی شکوری به مسعود رجوی – ۱۲ شهریور ۱۳۶۳
«خدمت برادر مجاهد مسعود رجوی فرماندهٔ عالی سیاسی مجاهدین
با سلام و درودهای انقلابی و توحیدی
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
آنانکه در راه ما جهاد میکنند، راه سخت و پیچیده و قانونمند به آنها نشان خواهیم داد.
بهنام خدا
و بهنام خلق قهرمان ایران
و با یاد فرمانده موسی
و سمبل زن انقلابی مجاهد شهید اشرف ربیعی
و با یاد هزاران هزار شقایق پرپر شده
و با آرزوی سلامتی و موفقیت شما
همانطوریکه میدانید در سال۵۷ من هم مثل هزاران جوان دلیر ایرانی برای رسیدن به هدف و نابودی ظلم و استثمار، به خمینی این جانی ضدخلق روی آوردم.
ولی او بهزودی ماهیت کثیف و ضدخلقیش را نشان داد و بر روی نسلی که در به حکومت نشاندن او خونها داده بودند تیغ کشید و جنایتهایی مرتکب شد که در تاریخ بیسابقه بود.
حتی از نوباوگان ۱۳-۱۱ ساله و زنان حامله ما هم نگذشت، برادران و خواهران ما را بر سیمهای جراثقال آویزان کرد و در هر کوی و برزنی گرداند.
ولی بهقول خودت مگر میشود خورشید را کشت و باران را از باریدن و طوفان را از وزیدن بازداشت، مگر میشود نسل مجاهد را نابود کرد در حالیکه بذری که حنیف پاشید، الآن ریشه در زمین و شاخه در جای جای میهن خونینمان دارد.
نسلی که از جنگلهای سرخ شمال تا کوههای سر به فلک کشیده کردستان مقاوم، از سرزمین حنیف و موسی تا مشهد، آبادان و اهواز یکدل و یکدست با عزمی پولادین و با پایهیی استوار همچون سازمان مجاهدین برعلیه خمینی و جریان ارتجاعی او بپاخاسته و تا براندازی رژیم منحوس و منفور خمینی جلاد و پیافکندن جامعهیی نوین و آزاد و آباد از پای نخواهد نشست.
به جهانیان بگو که مجاهد را میشود کشت، سوزاند، شکنجه کرد، به پشت ماشین بست و در شهر گرداند و بدار آویخت و تیرباران کرد، ولی قلبش تا ابد مملو از عشق به خلق و میهن و پر از کینه و نفرت به خمینی و اعوان و انصارش خواهد بود.
به جهانیان بگو که ایران خونین و فرزندان جانبرکف مجاهدش یکپارچه بپاخاسته، خواهد جنگید و خواهد مرد ولی تسلیم ارتجاع و عقبماندگی و قشریت نخواهد شد و تا برکندن آخرین ریشههای استحمار و ارتجاع... از پای نخواهد نشست.
اینک خلقمان با راهنمایی مجاهدین سلاح بر دوش در هر کوی و برزن میجنگد و تا گرفتن آزادی و استقلال و رهایی از ارتجاع از پای نخواهد نشست.
به کسانی که در خارجه نشستهاند و دور از عمل تز میدهند و برعلیه رهبری مقاومت خونین خلقمان به لجنپراکنی میپردازند، بگو که آنها امتحان پس دادهاند و تکامل به عقب برنمیگردد و خونهایی که مجاهدین دادهاند بهراحتی از حلقوم کسی پایین نخواهد رفت.
چون مجاهدین الآن با تجربهای خونبار از سالیان دراز آموختهاند که از خونهایشان چگونه پاسداری کنند، اکنون شورای ملی مقاومت در محور آن سازمان به نقطه امید خلق بدل شده است.
در پایان از خدا میخواهم ما را در راه سخت و پیچیدهای که شروع کردهایم، یاری کند و به شما صبر و پایداری و سلامتی عطا کند.
سلام بر شما،
برادر کوچکت
علی شکوری
۱۲ شهریور ۱۳۶۳
🕊 بخشی از وصیتنامه مجاهد شهید علی شکوری
«... بهطور تمامعیار تصمیم گرفتم که تا رهایی میهن اسیرمان مبارزه کنم و تا آنجا که توان دارم در این راه خواهم بود.
راهی که امیدوارم به جامعهٔ بیطبقه توحیدی منجر شود و خدا هم مرا در این راه یاری کند تا سربلند و سرافراز از این دنیا بروم...
شهادت انتخاب آگاهانه برای مردن است، هرکس به اندازهای که آگاه است مسئولیت دارد که باری از دوش جامعه بردارد.
هرکس مسئولیت احساس کرد سرانجام این مسئولیتها با تحمل سختیها عجین است، چون به سرانجام رساندن این مسئولیتها تاوان خاص خودش اعم از آوارگی، زندان، شهادت را میطلبد، هرکس قدم در این راه میگذارد باید این مسائل را هم در نظر بگیرد.
با اینکه هدف از مبارزه شهادت نیست و بهقول برادرمان مسعود باید کسانی باشند که این رسالت را بهدوش بکشند، ولی در این راه و در این مسیر اگر هم شهادت سراغمان بیاید، باید پذیرفت.
چونکه در مقابل ضربهای که به دشمن میزنیم، باید ضربه خوردن را هم پذیرفت، بهخصوص آن که به ارزش راهی که داریم و به ارزش خونهایی که از حنیف تا موسی و از فاطمه تا اشرف به پایش ریختهایم پی ببریم.
در آن موقع میفهمیم که باید خون داد تا آزادی کسب کرد و بهقولی راه تکامل، راه تاریخ، سرخفام است...»
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


