محل تولد: قوچان
سن: ۱۷
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: قوچان
تاریخ شهادت: ۲۹-۷-۱۳۶۰
در پای جوخه اعدام چشم در چشم هیولا خواند:
گرد مرد رهی میان خون باید رفت، از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره نه و هیچ مپرس، خود راه بگویدت که چون باید رفت
گردل شیرنداری سفرعشق مکن...
زهرا رمضانزاده مجاهدی از شهر قوچان بود. وی در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده و بزرگ شد.
زهرا فعالیتهایش را از سال۱۳۵۸ با فروش نشریه مجاهد شروع کرد، در دبیرستانی که تحصیل میکرد مسؤل نشریه و مسؤل سایر میلیشیاهای دبیرستانشان بود. وی در حالیکه ۱۷سال بیشتر نداشت یکی از مسؤلان انجمن دانش آموزی قوچان هم بود. پس از پایان فاز سیاسی و پس از ۳۰خرداد۶۰، وی مسئولیت ارتباطی چند تیم مجاهد خلق را به عهده داشت.
از آنجا که زهرا فعالیتهای افشاگرانهای زیادی علیه آخوندهای مرتجع در دبیرستان داشت، پاسداران جهل و جنایت این مجاهد شجاع را از قبل میشناختند. مزدوران در تابستان سال۶۰ به پایگاهی که وی در آن سکونت داشت یورش برده و زهرا را دستگیر و بلافاصله زیر وحشیانهترین شکنجهها بردند. زهرای دلیر و شجاع بهرغم اینکه اطلاعاتی از امکانات سازمان داشت ولی هیچگاه لب نگشود و هیچ اطلاعاتی به مزدوران نداد. و همچنان این پایگاهها و امکاناتی او اطلاعاتش را داشت تا آخر سال۶۰مورد استفاده قرار گرفت.
پاسداران جنایتکار که با شکنجه برای گرفتن اطلاعات به نتیجه نمیرسند و شکست میخورند تصمیم به اعدام زهرا میگیرند. گفته شده زمانی که زهرای جوان را برای اعدام میبردند از شدت شکنجه حتی قدرت ایستادن نداشت، اما مزدوران میبینند که وی چادرش را دور خودش میپیچد، وقتی که علت را میپرسند در پاسخ میگوید نمی خواهم در موقع مرگ و زمانی که جان میدهم موی سرم دیده شود.
پاسداران شکستخورده از مقاومت این میلیشیای دلیر، از او کینهها به دل داشتند با شلیک چند تیر از نزدیک بدون تیر خلاص، او را بهشهادت رساندند. وی با لبخندی بر چهره اما با بدنی که از شدت شکنجه متلاشی شده بود، زبونی و شکست جلادان را با پیکرش به نمایش گذاشت.
مادری که در حین دفن پیکر پاکش حضور داشته و شاهد بوده گفت: بدن این دختر را با یک مفتول و یا اتو سوزانده بودند بهطوریکه یک قسمت از بدنش کاملاً متلاشی شده بود.
از این مجاهد و میلیشیای۱۷ساله نقل میکنند: در پای جوخه اعدام چشم در چشم هیولا میخواند:
گرد مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به ره نه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت
وقتی که زندانبانان بعد از اعدام او به سلولش میروند مشاهده میکنند که زهرای قهرمان این شعر را در سلولش نوشته:
گردل شیرنداری سفر عشق مکن...
بله زهرای جسور دل شیر داشت و در سفر عشق بدون هیچ پرسشی قدم نهاد و جانش را برای آرمان آزادی فدا کرد. یادش همیشه در دل هایمان چونان مشعلی فروزان جاوید است و راهش تا سرنگونی رژیم آخوندی و پاسداران جنایتکارش ادامه دارد. بهزودی خورشید درخشان آزادی در میهن اسیر میدرخشد و آخوندهای جانی به سزای اعمال ننگین و کثیفشان خواهند رسید. آن روز دور نیست.
0 نظرات:
ارسال یک نظر