محل تولد: تنکابن
شغل: ماما
سن: ۲۴
تحصیلات: لیسانس
محل شهادت: مشهد
تاریخ شهادت: ۲۶-۴-۱۲-۳۶۱
محل زندان: وکیل آباد
رویا وزیری در سال۱۳۳۷ در شهرستان شهسوار چشم به جهان گشود. او در یک خانواده مرفه زندگی میکرد. در همان شهر تحصیلات دبستانی و دبیرستانی خود را گذارند. سپس جهت ادامه تحصیل در رشته مامایی به دانشگاه فردوسی مشهد رفت. وی در تمام مدت تحصیلش از دانشآموزان ممتاز کلاس بود و حتی در دانشگاه نیز از بهترینها بود. بطور مثال در امتحان ورودی رشته تحصیلی مامایی نفر اول در امتحان و مصاحبه حضوری شده بود. طی دوران دانشجویی، پزشکانی که در بیمارستان در محل خدمت او بودند، از مسئولیتپذیری و بیداریهای مداوم او در زمان کشیک و رسیدگیهای او تعریف میکردند. وی در جریان سیل جهت کمک و یاری به مردم سیلزده میشتافت و کمکهای بیدریغی در این رابطه به مردم میکرد.
رویا در تظاهراتهای سال۱۳۵۷ علیه شاه خائن با سازمان مجاهدین آشنا شد. در سال۱۳۵۸ با شروع کلاسهای تبیین جهان، جهت دیدن ویدئوی کلاسها با دوستانش به تالار رازی دانشکده پزشکی میرفت و در فعالیتهای تبلیغی و فروش نشریه نیز فعالانه شرکت میکرد. در ستاد حنیف و ستاد امداد مجاهدین فعالیت داشت. همچنین در اکیپی که جهت کمک به سیلزدگان تایباد از جانب ستاد مأموریت گرفته بود، شرکت فعال داشت و به همراه مجاهد شهید زرین پرتوی و همرزمان دیگرش با اشتیاق فراوانی به این مأموریت رفت.
با اخلاق انقلابی و انسانی که داشت همه را جذب خودش مینمود. همیشه سوره نصر را میخواند و این سوره را با چنان حالتی بر زبان میآورد که روز پیروزی را تداعی مینمود.
یکی از دوستانش در خاطراتی که از او نقل میکند میگوید: ”قبل از انقلاب بهاصطلاح فرهنگی در دانشگاه هر دویمان فارغالتحصیل شده بودیم اما بهدلیل هواداری از مجاهدین مدرک لیسانس را به ما ندادند ولی هر دویمان در بیمارستان شبکاری داشتیم. از ساعت هفت شب تا ساعت سه صبح یک سره کارمی کردیم. رویا با خصوصیت اخلاقی بسیار صمیمی و صادقانهاش همیشه صبورانه به بیماران رسیدگی میکرد و در مقابل بیطاقتیهای بیماران حتی یک بار هم عصبانی نمیشد. بسیار ساده لباس میپوشید و بعد از آنهمه کار و دوندگی در زمان شب کاری بعدازظهرها هم به ستاد حنیف میرفت و نشریه مجاهد و اعلامیهها را می گرفت و با همدیگر به مطب پزشکان در قسمتهای مختلف مشهد میبردیم.
رویا جسور و بیباک بود. بعد از۳۰ خرداد تا مدتها در ارتباط با هواداران بود و یکی از مسؤلیتهایش تأمین مالی و تدارکاتی و درمانی پایگاهها بود. ولی بعد از دیماه سال۶۰ بهدلیل شناخته شدگی به زندگی مخفی روی آورد و تا اواخر سال۶۰ با انجام قرارهای خیابانی به فعالیتش ادامه داد و سرانجام در اردیبهشت سال۶۱ با لو رفتن خانه تیمیشان همراه تعداد دیگری از همرزمانش دستگیر شد و به زندان وکیلآباد مشهد منتقل گردید. خانوادهاش در همین زندان وکیلآباد به ملاقاتش میروند.
البته دژخیمان رژیم ددمنش و زنستیز خمینی تحمل چنین زن مجاهد شجاع و جسور و توانمندی را نداشتند و سرانجام وی را در اواخر تیرماه سال۱۳۶۱ بدار آویختند.
رویا با فدای جانش شعله فروزان فدا را اینگونه درخشان و شعلهور جاودانه کرد. مسیری که با حماسههای نسلی مقاوم، آذین شده، نسلی که اراده کرده آزادی را برای خلق ستمدیده به ارمغان بیاورد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر