محل تولد: سنندج
سن: ۲۱
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: سنندج
تاریخ شهادت: ۲۹-۲-۱۳۶۱
در کوهپایههای کردستان، در شهری که فریاد عدالت همیشه بلند بوده، دختری چشم به جهان گشود که بعدها، نامش به یکی از فریادهای بیپایان آزادی تبدیل شد.
سعیده سلامی، زادهی سنندج، در میان مردم رنجدیده و مبارز این دیار رشد کرد؛ جایی که درد، فقر، و تبعیض را از نزدیک لمس میکرد.
در نوجوانی و همزمان با طوفان انقلاب سال ۱۳۵۷، سعیده با تمام وجود در تظاهرات ضد دیکتاتوری شاه شرکت میکرد. اما این پایان راه نبود. پس از انقلاب و با شروع سرکوبهای خونین رژیم خمینی در کردستان، سعیده بهروشنی به ماهیت ضدانقلابی، زنستیز و سرکوبگر حاکمان جدید پی برد.
در سال ۱۳۵۸، هنگامی که نیروهای رژیم با قساوت به مردم کردستان حمله کردند، او در کنار دوستانش گروه امداد راهاندازی کرد؛ به زخمیها کمک میکرد، مواد غذایی به مناطق محروم میرساند، و لحظهای از خدمت به خلق بازنمیایستاد.
در سال ۱۳۵۹، سعیده با ایمان و شناخت کامل، به هواداری سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و به یکی از فعالترین اعضای تدارکاتی در سنندج بدل شد. پس از آغاز فاز مسلحانه در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، او به عنوان عضو یکی از هستههای مقاومت، فعالیت خود را با شجاعت و استقامت ادامه داد.
اما سرانجام در مهرماه ۱۳۶۰، خانهشان مورد هجوم نیروهای سپاه قرار گرفت. با همکاری چند مزدور خائن، خانوادهاش، مادر، خواهران و کودکان خردسال—بازداشت و بهطرزی وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. سعیده نیز دستگیر شد و به سلول انفرادی در زندان سنندج منتقل شد.
از همان ابتدا، پاسداران رژیم، به بهانهی اینکه سعیده سیانور خورده است، شکنجههای وحشیانهای را آغاز کردند. با زور دهانش را باز میکردند و محلول پرمنگنات، آب و تاید به دهانش میریختند تا اثر سیانور را خنثی کنند.
بارها بیهوش شد، اما او را به هوش آوردند فقط برای اینکه بتوانند شکنجه را ادامه دهند. سعیده حتی در آن وضعیت، اعتصاب غذا کرد، اما زندانبانان با تزریق سرم غذایی در بیمارستان، به شکنجههای خود ادامه دادند.
در همان حال، مادر و خواهرانش را زیر شکنجه قرار دادند تا از او اطلاعات بگیرند. اما او تسلیم نشد. حتی در سلول، با مورس با دیگر زندانیان ارتباط میگرفت، سرود میخواند، و به همه روحیه میداد.
سعیده، این شیرزن دلیر کردستان، با عزمی آهنین تا آخرین لحظه بر آرمان خود ایستاد و سرانجام، مزدوران خمینی که در برابر ایمان و شجاعت او زانو زده بودند، در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ او را به جوخه تیرباران سپردند.
📜 وصیتنامه مجاهد شهید سعیده سلامی:
«به مادرم وصیت میکنم صبر و شکیبایی داشته باشد و همگی راضی به رضای خدا باشید. فراموش نکنید که خدا به هر کاری داناست.
از همه فامیل، دوستان و آشنایان میخواهم اگر خطایی از من دیدهاند، ببخشند و مرا حلال کنند. از دعا برایم کوتاهی نکنید.
برای اینکه ایمانتان کامل بماند، قیامت را فراموش نکنید.
برای دنیا آنقدر بکوشید که فکر کنید هیچوقت نمیمیرید، و برای آخرتتان آنقدر تلاش کنید که گویی همین حالا خواهید مرد.
در آرامش کامل و با ایمان و یقین بهوجود خداوند عادل و مقتدر از دنیا میروم.
بندهی خدا، سعیده سلامی – ۲۹/۲/۱۳۶۱»
نام سعیده سلامی نه فقط در تاریخچه مقاومت کردستان، بلکه در قلب همه زنان و مردانی که در برابر ستم ایستادهاند، جاودانه خواهد ماند.
او سندی زنده بود از شجاعت زن ایرانی، که نه با اشک، بلکه با آگاهی، ایستادگی و مبارزه پاسخ ظلم را داد.

0 comments:
ارسال یک نظر