۱۵تیر ۱۴۰۲ ـ درگذشت مجاهد کبیر عذرا علوی طالقانی
در تاریخ معاصر ایران، نام برخی زنان نه صرفاً به عنوان فعالان سیاسی، که بهمثابه پیشوایان یک مسیر، برافرازندهٔ پرچمهایی از جنس رهایی، تغییر و مسئولیت میدرخشد. عذرا علوی طالقانی ـ که در دل تشکیلات مجاهدین خلق با نام ساده و پُرصلابت «خواهر سوسن» شناخته میشد ـ یکی از درخشانترین ستارگان این آسمان پرتلاطم است.
او زنی از تبار «میتوان و باید» بود. فرماندهای که در سختترین میدانهای نبرد، از بیابانهای سوزان عراق تا جبهههای مقاومت ایدئولوژیک در دل تشکیلات، نه فقط یک مسئول که یک الگو و ستون بود. صدای نافذش که از پشت بیسیم فرماندهی در مانورهای زرهی شنیده میشد، صدای ارادهای بود که از جنس ایمان و آگاهی زاده شده بود، نه از هیاهوی تبلیغاتی یا بازی قدرت.
از دانشگاه شریف تا مرکزیت مقاومت
متولد ۱۳۳۳ در تهران، دانشجوی مهندسی شیمی در دانشگاه صنعتی شریف، و سپس عضو سازمان مجاهدین خلق از سال ۱۳۵۵. عذرا از همان آغاز مسیر، قدم در راهی گذاشت که بازگشت نداشت. مبارزهای که با دیکتاتوری شاه آغاز شد، با استبداد دینی امتداد یافت و در ساحت ایدئولوژیک، به قلهای از بلوغ و درک انقلابی رسید.
او نهتنها عضو مرکزیت مجاهدین، بلکه یکی از اعضای ارشد شورای رهبری و از ستونهای شورای ملی مقاومت بود. از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶، مسئولیت سنگین جانشینی فرمانده کل ارتش آزادیبخش ملی ایران را بر عهده داشت و در عملیاتهایی چون آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان فرماندهی یک تیپ رزمی زنان را بهعهده گرفت؛ زنانی که در دل آتش جنگ، خود را نه تنها همسنگ مردان، بلکه پیشتاز آنها نشان دادند.
فرماندهی، نه با عنوان؛ با بینش و خِرَد
قدرت عذرا در تحلیل لحظهها، در تشخیص اولویتها و در تصمیمگیریهای سرنوشتساز نهفته بود. آرامشی در چهرهاش موج میزد که تنها در سایهٔ عبور از سختیهای بیپایان و تزکیهٔ نفس پدید میآید. ویژگیهایی که نه از جنس خصلتهای فردی که محصول سالیان مبارزه با آپارتاید جنسی و فاشیسم مذهبی بود.
مریم رجوی دربارهٔ زنانی چون او نوشت: «وقتی تجربه کردند که نقش مستقل و مسئول آنان چقدر در پیشبرد مبارزه با استبداد مذهبی راهگشاست، از دنیای غیرمسئول و کنشپذیر… به دنیای زن مسئول قدم گذاشتند». عذرا علوی طالقانی نماد تمامقد این دگرگونی بود. زنی که شکست را چون نردبانی برای صعود میدید و در هر توقف، تهدیدی برای آرمان آزادی مییافت.
رهبری، بیهیاهو؛ عظمت، بیادعا
زنی که با تمام افتخارهای تشکیلاتی، از کلمات پر زرق و برق پرهیز میکرد. «خواهر سوسن» نامی بود که همرزمانش با احترام و محبت بر زبان میآوردند. ساده، خاکی، پیشقدم در مبارزات ایدئولوژیک، بیتعلق به منصب و نشان، بیوقفه در حال آموزش، آموختن، رهبری و یاد دادن.
او مجسمهٔ زندهٔ یکی از والاترین ارزشهای تشکیلاتی بود؛ همان ارزشی که رهبر نهضت مشروطه، ستارخان، نیز بر آن پای میفشرد: «خاک مردم بودن، نوکر مردم بودن». او این باور را زیست، نه تبلیغ کرد.
از «غدیر» تا «جاودانگی»
در واپسین فصل حیات، در کشاکش با بیماری، با صلابت و وقاری همیشگی چشم بر این دنیا بست؛ در شب عید غدیر، گویی به استقبال امامی میرفت که آموزههایش را یک عمر در مبارزه با استبداد مذهبی به کار بسته بود.
رهبر مقاومت، مسعود رجوی، بدرقهاش را چنین نوشت:
«سردار والای دیگری از ارتش فدا و آزادی، جاودانه و رستگار شد… یکی از برجستهترین زنان انقلابی معاصر ایران».
در دنیایی که فرعون ولایت برای بقاء، خاک و خون وطن را قربانی میکند، ارزشهایی که عذرا نمایندهشان بود، بیش از همیشه راهگشا و نجاتبخشاند؛ ارزشهایی که میگویند: باید، و میتوان.

0 comments:
ارسال یک نظر