محل تولد: شهر ری
سن: ۴۸
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۵.۵.۱۴۰۴
زندان: زندان قزلحصار
مهدی حسنی، متولد ۱۳۵۶ در شهرری، یکی دیگر از فرزندان پاکباز این میهن بود که در نبرد بیامان بین حق و باطل، راه را انتخاب کرد… و تا انتها رفت. از دوران نوجوانی، شاهد فشار، فساد و سرکوب مردم توسط رژیم آخوندی بود. در سالهایی که بسیاری بهدنبال بقا بودند، او بهدنبال راهی برای نجات خلقش میگشت؛ و این مسیر، او را به آستانهی پرشکوه سازمان مجاهدین خلق ایران رساند.
با دریافت دیپلم، وارد کار آزاد شد؛ اما آرام و قرار نداشت. قلبش بهخاطر رنج مردمش میسوخت، بهخاطر غارت کارگران، سرکوب معترضان، و خونهایی که بیوقفه بر سنگفرش شهرها جاری میشد.
همین درد و آگاهی بود که مهدی را به میدان کشاند؛ با ایمان، با آگاهی، با اراده.
در ۲۰ شهریور ۱۴۰۱، مأموران رژیم او را در زنجان دستگیر کردند. ابتدا به بند ۲۰۹ اوین منتقل شد، جایی که روزها و شبها، شکنجهی جسم و روان ادامه داشت. دژخیمان میخواستند ارادهاش را بشکنند، ایمانش را درهم بکوبند. اما مهدی حسنی یکی از آن «سربداران» بود که خم نمیشود.
در ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، در یک دادگاه نمایشی چند دقیقهای در شعبه ۲۶ بیدادگاه ضدانقلاب، به اتهامات «بغی، محاربه، افساد فیالارض، و عضویت در مجاهدین خلق ایران» به اعدام محکوم شد. حکم توسط دیوان عالی رژیم تأیید شد و چهار بار درخواست اعاده دادرسی را رد کردند. آخرین بار، تنها ۱۳ روز پیش از شهادتش در ۲۲ تیر ۱۴۰۴.
در تمام این مدت، او هرگز از مواضع خود کوتاه نیامد. هیچگاه پشیمانی نشان نداد. در نامهای در مهر ۱۴۰۳ نوشت:
«من مهدی حسنی، هوادار سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران با افتخار اعلام میکنم از اینکه جان خود را در راه آزادی وطن و مردم شریف ایران تقدیم میکنم، بسیار خوشحالم… تمامی قضات آدمکش دادگاههای انقلاب باید خواب این را ببینند که من حتی یک درصد از موضعم پایین بیایم.»
و چه زیبا نوشت:
«پروانهای که تا سرحد مرگ و سوختن به گرد شمع میگردد، هزاران بار بلندمرتبهتر از موش کوری است که با نفقه ستمگر زندگی میکند.»
مهدی، نهتنها در برابر بازجویان، بلکه در برابر مزدوران نفوذی نیز ایستاد. در ۵ مهر ۱۴۰۳، درخواست داد نامش به بیانیهی زندانیان سیاسی علیه مزدور نفوذی ایرج مصداقی اضافه شود. این تصمیم، نمادی از مرزبندی آگاهانه او با هرگونه خیانت بود.
او عضو کارزار سهشنبههای «نه به اعدام» بود؛ کارزاری برای زندگی، برای حق حیات، برای خاموشنکردن مشعل انسانیت در دستان خلق ستمدیده.
در یکی از نامههایش نوشت:
«به گفته امام شیعیان، یک روز زندگی با عزت به از صد سال زندگی با ذلت است. نگذارید این بیخردان مرتجع، روزانه خون مردم بیگناه ما را به زمین بریزند.»
و سرانجام، صبح ۵ مرداد ۱۴۰۴، همان روزی که خاطره قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی مجاهد در سال ۶۷ را در خود دارد، مهدی حسنی، این مجاهد فدایی، با دستانی در زنجیر اما قلبی آزاد، سربدار شد.
اما این پایان او نبود…
هر شب که ستارهای در آسمان خاموش میشود، شعلهای در دل خلق روشن میگردد.
هر بار که نام «بهروز» یا «مهدی» بر زبان جاری میشود، آرمان آزادی دوباره فریاد میکشد.
مهدی رفت، اما نه برای خاموشی…
بلکه برای آنکه فریادش از تنگنای سلولهای قزلحصار، تا سینهی شهرها، خیابانها، و قیامها طنین بیندازد:
«من از موضعم یک درصد هم پایین نمیآیم… خلق پیروز است!»
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 comments:
ارسال یک نظر