محل تولد: گرگان
سن: ۱۸
تحصیلات: دانش آموز دبیرستان
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: ۱۲-۱۲-۱۳۶۱
طاهره اسلامی، متولد ۱۳۴۳ در گرگان، از همان سالهای ابتدایی نوجوانی، مسیر مبارزه را شناخت. تحصیلش را در دبستان و دبیرستانِ زادگاهش دنبال کرد، اما پیش از آنکه دوره دبیرستان به پایان برسد، بازداشت و راهی زندان شد. در هنگام خیزش مردم ایران در سال ۱۳۵۷، او تنها ۱۴ سال داشت؛ بااینحال در صف تظاهرات، حضوری پررنگ و بیپروا نشان میداد.
با گشایش دفاتر جنبش ملی مجاهدین پس از انقلاب، طاهره همراه جمعی از دانشآموزان، به این حرکت پیوست و بهسرعت به یک میلیشیای پرتلاش تبدیل شد؛ دختری که در رساندن پیام سازمان به همکلاسیهایش حتی لحظهای آرام نمیگرفت.
در جریان نخستین انتخابات ریاستجمهوری و کاندیداتوری برادر مسعود در سال ۱۳۵۸، شوقی توصیفنشدنی داشت؛ پوسترها و بروشورها را با هیجان به دست مردم میرساند و بهویژه در سطح خیابانها حضوری فعال داشت. دکههای فروش نشریه مجاهد نیز محل فعالیت روزمرهاش بود؛ جایی که بارها با یورش چماقداران و فالانژها روبهرو شد و هر بار شجاعانه مقاومت کرد.
پس از تظاهرات بزرگ و مسالمتآمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب خونین آن، طاهره نیز چون دیگر مجاهدان، به زندگی مخفی و فعالیت در پایگاههای زیرزمینی روی آورد. اما در یورش تابستان ۱۳۶۰ به یکی از همین پایگاهها، دستگیر شد و تحت شکنجههای سنگین در زندان گرگان قرار گرفت. بازجویان تلاش داشتند اطلاعات پایگاهها و همرزمانش را از او بگیرند؛ اما طاهره که آن زمان فقط ۱۷ ساله بود، در برابر درد و شکنجه سر خم نکرد و بر مواضعش استوار ماند.
همبندانش نوشتهاند که او در زندان «روحیهای بالا، رفتاری فعال و حضوری اثرگذار» داشت. با وجود فشارها، چهرهاش همیشه نشانی از امید و بردباری داشت. هنگامیکه خبر شهادت برادرش، مجاهد شهید محسن اسلامی در شهریور ۱۳۶۰ به او رسید، تصمیمش در ادامه راه قویتر شد. خودش در دیدار با محسن پیش از اعدام، پیام مقاومت را از سوی تمامی دختران زندانی به او رسانده بود: «به برادران بگو که ایستادگی کنید، سختیها گذراست.»
در دیدار پس از شهادت محسن با مادرش نیز گفته بود: «مبادا از این رفتنها غم به دل راه بدهی؛ تا زمانیکه یک مجاهد هست، راه محسن ادامه دارد.»
طاهره را در اردیبهشت ۱۳۶۱ به زندان بندرترکمن تبعید کردند و مدتی بعد به چالوس بردند؛ اما فشار و شکنجه در هیچیک از این جاها کم نشد. سرانجام پس از یکسال و نیم ایستادگی در برابر شکنجهها، در یک دادگاه نمایشی، تنها به جرم هواداری از سازمان به اعدام محکوم شد. بازجویان بارها به او پیشنهاد داده بودند که در صورت همکاری و دادن اطلاعات، حکم لغو خواهد شد، اما پاسخ طاهره همیشه روشن و قاطع بود: «نه.»
در آخرین ملاقاتش با پدر، حتی اشارهای به حکم اعدام نکرد؛ نمیخواست دل خانوادهاش را بلرزاند. تا اینکه در ۱۲ اسفند ۱۳۶۱، همراه با جمعی از همرزمانش، تیرباران شد و همچون برادرش به کاروان شهیدان مجاهد خلق پیوست.

0 comments:
ارسال یک نظر