محل تولد: قائمشهر
سن: ۲۵
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: بابل
تاریخ شهادت: ۲۰-۶-۱۳۶۰
عباس نوریان در سال ۱۳۳۵ در روستای قادیکلای بزرگ قائمشهر چشم به جهان گشود. دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را در همان منطقه گذراند و پس از اخذ دیپلم، در سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده اقتصاد بابلسر شد.
از همان سالهای دبیرستان، در جلسات مذهبی و سیاسی شرکت میکرد و از نزدیک شاهد فقر و ستم نظام سلطنتی بود. این تجربهها، روح عدالتخواه و آزادیطلب او را برای مبارزه شکل داد.
ورود به محیط فعال دانشجویی در بابلسر، نقطه عطفی در مسیر مبارزاتیاش بود. او با مطالعه زندگینامهی شهیدان مجاهدین، به آرمان سازمان ایمان آورد و گمشدهی خود را در راه رهایی خلق یافت.
در جریان قیام مردم ایران علیه رژیم شاه، با شور و شجاعت در اعتراضات و تظاهراتهای دانشجویی حضور داشت و در تسخیر مراکز سرکوب شاهنشاهی در قائمشهر نقشی چشمگیر ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، به «جنبش ملی مجاهدین» پیوست و فعالیتش را با سازمان ادامه داد. محبوبیت مردمی، اخلاق متواضع و مبارزات صادقانهاش سبب شد بسیاری از جوانان منطقه به مجاهدین جذب شوند؛ موضوعی که خشم مزدوران ارتجاع را برانگیخت. آنان در سال ۱۳۵۸ به خانهاش هجوم بردند و با تهمت و افترا، تلاش کردند چهرهاش را مخدوش کنند.
عباس سپس به بابلسر رفت و مسئولیت تشکیلات آنجا را برعهده گرفت. جلسات آموزشیاش برای هواداران، روح تازهای در میان جوانان میدمید و بسیاری را به شناختی عمیقتر از آرمان سازمان رساند. او همیشه پیشقدم بود؛ چنانکه در یکی از تظاهراتهای اعتراضی علیه کودتای ارتجاعی در دانشگاهها، وقتی جمعیت متوقف شد، پلاکارد را در دست گرفت و فریاد زد:
«مرگ بر ارتجاع!»
و تظاهرات را به حرکت درآورد.
در سال ۱۳۵۹ به تشکیلات قائمشهر بازگشت و با جدیت مسئولیتهایش را ادامه داد. اما پس از تظاهرات بزرگ و مسالمتآمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب خونین آن به فرمان خمینی، او نیز همانند هزاران مجاهد خلق، زندگی مخفی و مبارزه مسلحانه انقلابی را برگزید و به بابل منتقل شد.
در ۲۰ شهریور ۱۳۶۰، در ایستگاه اتوبوس شهر بابل، توسط گشتیهای ضدخلقی رژیم شناسایی شد. هنگام تلاش برای استفاده از سلاح کمریاش، زیر رگبار گلولههای پاسداران جنایتکار قرار گرفت و به شهادت رسید.
پیکر پاکش را در پاییز همان سال، پس از پیگیریهای فراوان خانواده، تنها به شرط دفن مخفیانه تحویل دادند. پاسداران از دفن او در زادگاهش، قادیکلا، جلوگیری کردند تا یادش الهامبخش جوانان نباشد. اما حتی نیمهشب، مردم و بستگانش برای وداع آخر آمدند و هرکدام تکهای از لباس خونینش را با خود بردند.
مراسم هفتم او با وجود فشار و تهدید رژیم، با حضور گسترده مردم برگزار شد.
برادرش بابک نوریان نیز در سال ۱۳۶۱ بهدست دژخیمان خمینی به شهادت رسید.
در وصیتنامهاش به تاریخ ۱۶ تیر ۱۳۶۰ نوشته بود:
«... دیکتاتوری پوسیده با ایجاد رعب و وحشت در مردم و با شهادت انقلابیون میخواهد ضحاکگونه با مکیدن خون قهرمانان خلق چند روزی بیش به حیات ننگین خود ادامه دهد.
بهراستی که با این جنایات گامی فراتر از شاه برمیدارد.
من آگاهانه و با افتخار عمیق به حقانیت راه مجاهدین خلق، این پیشگامان راه رهایی و رهروان راه انبیای توحیدی و راه سرخ امام حسین (ع)، در انجام این وظیفه مهم تاریخی و تعهد ایدئولوژیکی آمادهام...»

0 comments:
ارسال یک نظر