محل تولد: ماسال
سن: ۲۵
تحصیلات: دانشجوی پزشکی
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: ۵-۶-۱۳۶۰
با یاد مجاهد شهید مهدی یاری دیز (ماسالی)
دانشجوی پزشکی، فرزند گیلان، و قهرمانی که علم، تعهد و مقاومت را در یک مسیر بههم پیوند زد.
مهدی یاری در سال ۱۳۳۵ در ماسال از توابع طوالش در استان گیلان به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۳، با رتبهای بالا در کنکور سراسری پذیرفته شد و به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت؛ مسیری که میتوانست او را به آیندهای امن و آرام برساند، اما انتخابش فراتر از آسایش فردی بود.
او در خانوادهای اهل کتاب و مطالعه رشد یافت و از همان سالها به خواندن آثار تاریخی و سیاسی گرایش پیدا کرد. ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در فضای پرجوشوخروش سیاسی دهه پنجاه، بهویژه تأثیر مبارزه مسلحانه نیروهای انقلابی علیه دیکتاتوری شاه، نگاه او را عمیقتر و مسئولیتش را روشنتر کرد. در همین روند بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و پس از شناخت آرمان و خطمشی آن، در سال ۱۳۵۶ آگاهانه و با تمام وجود بهعنوان هوادار سازمان، مسیر مبارزه را برگزید.
با آغاز قیام سراسری مردم ایران علیه نظام شاه خائن، مهدی همراه با دانشجویان همرزمش، حضوری فعال و پیگیر در تظاهراتها داشت. پس از کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و بهرگبار بستن مردم، هنگامی که مسئولان دانشگاه در پی ادامه کلاسها بودند، او در کنار دانشجویان مبارز، در همبستگی با قیام مردم تهران، کلاسهای دانشگاه را تعطیل کرد. همچنین در تحصن دانشجویان در اعتراض به شهادت استاد نجاتاللهی به دست مأموران شاه، نقشی فعال و مؤثر داشت.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی در سال ۱۳۵۷، مهدی از مؤسسین جنبش ملی مجاهدین و انجمن جوانان مسلمان ماسال بود. با بازگشایی دانشگاهها در سال ۱۳۵۸، فعالیتهایش را در انجمن دانشجویان مسلمان دانشکده پزشکی ادامه داد و در مسئولیتهای مختلف، از تشریح مواضع انقلابی و مردمی سازمان تا افشای سیاستهای انحصارطلبانه ارتجاع حاکم در دانشگاه، حضوری پررنگ و تأثیرگذار داشت.
با کودتای فرهنگی خمینی ملعون و تعطیلی دانشگاهها، این سنگرهای آگاهی و مقاومت، مهدی به ماسال بازگشت و فعالیتهایش را در انجمن جوانان مسلمان ادامه داد. شناختهشده بودن او در منطقه، موجب شد که مزدوران رژیم کینهای خاص نسبت به وی داشته باشند و در پی دستگیریاش برآیند. به همین دلیل، مدتی پیش از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، ناچار به زندگی و مبارزه مخفی روی آورد.
پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، مهدی از ماسال به رضوانشهر منتقل شد و سپس به رودسر رفت. در آنجا با پوش کارگر نانوایی به فعالیتهایش ادامه داد. اما در تابستان ۱۳۶۰، توسط مزدوری اهل ماسال شناسایی و دستگیر شد.
پس از دستگیری، ابتدا او را به زندان چوکا بردند؛ در حالیکه صورتش غرق در خون بود. سپس به زندان هشتپر منتقل شد و زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفت. با اینهمه، مهدی سرفرازانه بر مواضع مجاهدیاش ایستاد و لب به اعتراف نگشود.
دژخیمان برای شکستن روحیهاش، او را به بند معتادان منتقل کردند؛ اما حتی در آنجا نیز شخصیت، رفتار و دانش پزشکیاش چنان تأثیری گذاشت که بساط مزدوران را برهم زد. یکی از همان معتادانی که توسط مهدی مداوا شده بود، پس از شنیدن خبر شهادتش گفت:
«کاش بهجای مهدی، من را میکشتند؛ آخر او مظهر شرافت و مردانگی بود.»
سرانجام، جانیان خمینی که از شکستن این مجاهد سرموضع ناتوان مانده بودند، پس از شکستن دست و پایش، در روز ۵ شهریور ۱۳۶۰، او را به جوخه تیرباران سپردند و به شهادت رساندند.
محبوبیت و شناختهشدگی مهدی در میان مردم، بهگونهای بود که با وجود حضور پاسداران در اطراف خانهاش، مردم دستهدسته برای ادای احترام و وداع با این پزشکِ مردم و مجاهدِ آزادی به خانهاش مراجعه میکردند.
یادش زنده است؛
نامش با شرافت، آگاهی و ایستادگی در حافظه مردم گیلان و ایران باقی خواهد ماند.

0 comments:
ارسال یک نظر