محل تولد: دزفول
سن: ۲۰
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: دزفول
تاریخ شهادت: ۱۰-۶-۱۳۶۰
حسین جعفر خادم، متولد سال ۱۳۴۰ در دزفول، جوانی بود که زندگی کوتاهش را با انتخابی بزرگ معنا کرد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و با گرفتن دیپلم، درست در سالهایی که آتش قیام مردم ایران علیه نظام ستمشاهی زبانه میکشید، پا به میدان مبارزه گذاشت. سال آخر دبیرستان او همزمان شد با اوجگیری اعتراضها؛ حسین، همراه با دوستانش، در تظاهرات حضور فعال داشت و در حمله به مراکز نظام سلطنتی پیش از سقوط نهایی رژیم شاه، نقش چشمگیری ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب، با بازگشایی جنبش ملی مجاهدین در اهواز، حسین بلافاصله از دزفول با آن ارتباط برقرار کرد و خیلی زود بهعنوان میلیشیایی پرشور و خستگیناپذیر، تمام توان خود را وقف تبلیغ آرمانهای آزادیخواهانه کرد. او در سال ۱۳۵۸ با انجمن دانشآموزان مسلمان اهواز همکاری داشت و در سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ مسئولیت پخش نشریهٔ مجاهد را در دزفول، اندیمشک و روستاهای اطراف بر عهده گرفت. حسین بارها در برابر یورش چماقداران ارتجاع حاکم به دکههای نشریهفروشی و کتابفروشیها ایستاد و جانانه دفاع کرد؛ ایستادگیهایی که بهایش ضربوشتمهای مکرر به دست مزدوران خمینی بود.
حسین در تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ شرکت داشت. تنها یک روز بعد، در اول تیر همان سال، در یورش پاسداران خمینی به محل استقرارش دستگیر شد و به زندان و شکنجهگاه سپاه در دزفول انتقال یافت. به محض ورود به زندان، خطاب به همرزمانش گفت: «از این بهبعد نباید حتی یک لحظه مجال راحت به سگان زنجیری خمینی داد؛ حتی اگر در اسارت آنها باشیم. باید خیال راحت را بر آنان حرام کنیم.»
او در برابر فشارها و شکنجهها مقاومتی قهرمانانه از خود نشان داد. وقتی بازجویان جنایتکار از او میخواستند همرزمانش را لو بدهد، پاسخ داد: «من هیچوقت حاضر نیستم بچههای دیگر کشته شوند و من زنده بمانم.» شکنجهها وحشیانه بود؛ دژخیمان خمینی چهارده نقطه از بدنش را با سرنیزه شکافتند، تا جایی که بر اثر ضربات شدید، استخوانهایش از بدن بیرون زده بود. تصاویر منتشرشده از پیکر حسین پس از شهادت، گواهی روشن بر ابعاد این جنایت است.
یکی از همبندیهایش روایت کرده است که حسین را به سلول حمام بردند؛ جایی که سر زندانی را در وان پر از آب فرو میکردند و تا مرز خفگی نگه میداشتند، سپس بیرون میآوردند و اگر پاسخی نمیشنیدند، در همان حال به ضربوشتم ادامه میدادند. این شکنجه آنقدر تکرار شد که حسین بیهوش افتاد و شکنجهگران، بیآنکه ذرهای اطلاعات به دست آورده باشند یا خللی در مقاومتش ایجاد کنند، او را رها کردند.
در آخرین ملاقات، سهشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، حسین به مادرش گفت: «مادر، حکم اعدام من صادر شده؛ امروز یا فردا تیرباران میشوم. اینها مسببین اعدام من هستند؛ آنها را برای مجازات به بچهها معرفی کن.» هنوز سخنانش تمام نشده بود که پاسداران مراقب ملاقاتها به او حمله کردند و بهشدت مورد ضربوشتم قرارش دادند.
ساعاتی بعد، همان روز ۱۰ شهریور ۱۳۶۰، دژخیمان برای بردنش به پای جوخهٔ تیرباران آمدند. حسین، این مجاهد سر موضع، بهترین لباسش را پوشید، موهایش را مرتب شانه کرد، دو رکعت نماز شهادت خواند، با تکتک همرزمانش خداحافظی کرد و با چهرهای خندان به سوی تیرک تیرباران رفت؛ و چنین بود که به خیل عظیم شهدای مجاهد خلق پیوست.
متأسفانه از این شهید قهرمان عکسی در دست نیست. از هممیهنانی که حسین جعفر خادم را میشناسند درخواست میشود اطلاعات خود را برای تکمیل این یادمان به نشانی
ارسال کنند.

0 comments:
ارسال یک نظر