محل تولد: تبريز
شغل: -
سن: ۲۹
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳-۲-۱۳۶۱
در دل تبریز، شهری پرآوازه در تاریخ مقاومت و غیرت، در سال ۱۳۳۲ دختری به دنیا آمد که سالها بعد نامش در کارنامه پرشکوه مقاومت ایران میدرخشید. مهین نصیر اوغلی خیابانی، خواهر سردار شهید خلق، موسی خیابانی، سومین شهید پرافتخار از خانوادهای بود که نسلبهنسل بر عهد آزادی ایستادند.
مهین، از نوجوانی با آرمانهای توحیدی و انقلابی سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. برادری چون موسی، برای او تنها یک برادر نبود، بلکه معلمی بود که چراغ راهش را روشن کرد. هنگامی که موسی در سال ۱۳۵۱ بهدست ساواک شاه دستگیر و شکنجه شد، مهین نیز در درون خویش به نقطه عطفی رسید؛ راه خود را انتخاب کرد: راه مجاهدین.
با وجود جسمی ضعیف، روحی سترگ داشت. به جلسات مذهبی میرفت نه برای آموزش رسوم کهنه، بلکه برای رساندن پیام تازهیی از امید، آزادی و فدای بیچشمداشت. با اشتیاق به زندانهای تهران میرفت تا با موسی دیدار کند، از او بیاموزد و پیامش را به تبریز بازگرداند.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، در ستاد مجاهدین در تبریز به فعالیت پرداخت و بهویژه در جذب مادران مبارز به انجمن مادران مسلمان نقشی اساسی ایفا کرد. سال ۱۳۵۹، به ستاد مرکزی سازمان در تهران منتقل شد و از آن پس، مسیر پرخطر مبارزهاش شتابی دیگر یافت.
با آغاز فاز نظامی پس از ۳۰خرداد ۱۳۶۰، مهین به یکی از پایگاههای مقاومت منتقل شد و فعالیتهایش وارد مرحلهای نوین شد. همیشه میگفت:
«میخواهم روزی رو در رو با این جانیان درگیر شوم تا من نیز طعم قهر مجاهد خلق را به آنها بچشانم.»
و سرانجام، آن روز فرا رسید.
در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱، هنگامی که پاسداران خمینی، همزمان به چند پایگاه مقاومت از جمله پایگاه فرمانده شهید محمد ضابطی یورش بردند، مهین در یکی از این پایگاهها بود. آتش گلولهها زبانه میکشید، خانه به محاصره درآمده بود. مهین و همسرش، مجاهد شهید تقی اوسطی، دست در دست یکدیگر، آماده نبردی نابرابر شدند. زبانههای آتش، آخرین سرپناهشان را بلعید و جسمشان را خاکستر کرد. رژیم، تا مدتها از اعلام هویت آنان ناتوان بود، چرا که سوخته بودند… اما نسوخته بودند؛ برخاسته بودند!
📞 خاطرهای از آخرین مکالمه مهین خیابانی
در واپسین لحظات زندگیاش، مهین به خانه یکی از نزدیکانش زنگ زد. صدای گلوله و انفجار، موسیقی مرگ و افتخار در پسزمینه مکالمهای بود که هر کلمهاش، سندی جاودان از ایمان و ایثار بود.
راوی میگوید:
«ساعت حدود ده صبح بود. زنگ تلفن به صدا درآمد. گوشی را برداشتم. هنوز بهدرستی احوالپرسی نکرده بودیم که مهین با لحنی آرام اما مصمم گفت: صدای گلولهها را میشنوی؟ ما محاصره شدیم، پاسدارها حمله کردند. شهادت ما حتمی است. دستهایم لرزید. گفتم: فرار کنید، شاید راهی باشد! مهین گفت: نه، راهی نیست. یا شهادت یا ننگ تسلیم! و ما راه اول را انتخاب کردهایم.
مهین گفت: زنگ زدم تا حلالیت بطلبم. من پنجماهه باردارم، ولی همه با هم میرویم؛ من، تقی و بچه. راستی... محمدعلی، لعیا و مینا در پایگاه دیگری هستند، نگران نباشید. خوب... دیگر باید بروم…»
و گوشی را گذاشت…
همانجا بود که آخرین کلمات مهین خیابانی چون دُرفشهایی از فدا، ایمان و امید تا ابد در ذهن راوی و در تاریخ این ملت حک شد.
✊ مهین خیابانی؛ نماد زن مجاهد ایرانی
در سرمای زمستانی پایگاه، وقتی از او پرسیدند چگونه با ضعف جسمی و نبود بخاری تاب میآورد، تنها لبخندی زد و گفت:
«الآن مسأله دیگر سرما و گرما نیست... همهچیز را میشود تحمل کرد.»
آری، او بانویی بود که در دل آتش، ایمان را فریاد زد. مهین، تنها یک مجاهد نبود؛ سمبل ایستادگی زن ایرانی بود، زنی که در قلب دیکتاتوری ایستاد و با نوزادی در بطن، تفنگ ایمان در دست گرفت.
🌺 یادش گرامی، راهش پررهرو
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 comments:
ارسال یک نظر