محل تولد: تهران
سن: ۲۱
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۳۰-۵-۱۳۶۰
در روزگار سیاهی که آزادی با چماق سرکوب درهم شکسته میشد، در میان هزاران جوانی که از دل درد، آتش بیداری و قیام برمیخواستند، علی غلامی، فرزند جسور تهران، همچون ستارهای فروزان در آسمان مبارزه درخشید.
علی غلامی در سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانیاش با فقر، تبعیض و خفقان سلطنتی گره خورده بود و از همان سالهای دبیرستان با چشمهایی باز، رنج مردم و ستم حکومت شاه را میدید و در دلش شوری برای تغییر میجوشید. در تظاهراتها و خیزشهای مردمی علیه رژیم سلطنتی شرکت کرد و اگرچه هنوز نوجوان بود، اما آنچنان با شهامت و پایداری عمل میکرد که بارها توسط مأموران شاه دستگیر شد. تنها حضور مادرش که کارمند پلیس بود، میتوانست او را از چنگ مأموران رها کند.
با پیروزی انقلاب و روشنشدن چهرهٔ استبدادی تازهای که در قالب حکومت آخوندی بر مردم تحمیل شد، علی مسیر خود را در صفوف آزادیخواهان ادامه داد. با آگاهی از ماهیت ضددمکراتیک حاکمیت نوظهور، به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و فعالیت خود را در انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه تکنیکوم نفیسی، وابسته به دانشگاه علم و صنعت، گسترش داد. رشته تحصیلیاش مهندسی مکانیک بود، اما دلش بهسوی مهندسی آیندهای آزاد برای مردم ایران میتپید.
پس از کودتای فرهنگی خمینی و تعطیلی دانشگاهها، علی بهعنوان میلیشیایی پرشور به فعالیت در صفوف سازمان ادامه داد. در تظاهراتها، افشاگریها و مقاومت در برابر موج سرکوب، حضوری پررنگ و شجاعانه داشت؛ تا آنجا که تحت تعقیب نیروهای سرکوبگر قرار گرفت و زندگیاش نیمهمخفی شد. در سال ۱۳۵۹ هنگامی که پاسداران برای دستگیریاش به خانه یورش بردند، موفق به بازداشت او نشدند. اما این تنها یکی از صدها لحظهی تعقیب و گریز او با دشمن آزادی بود.
علی انسانی مهربان، جدی، مردمدوست و عمیقاً وفادار به راه و عقیدهاش بود. او در میان دوستان و همرزمانش، نه فقط بهعنوان یک مبارز که بهعنوان نماد انسانیت، صداقت و فداکاری شناخته میشد.
در پی تظاهرات بزرگ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که آغازی بر سرکوب گسترده مجاهدین بود، علی توسط مزدوران رژیم دستگیر و به زندان برده شد. شکنجهها آغاز شد، اما علی ایستاد؛ با قامتی بلند، با قلبی پر از ایمان و با روحی که خم نمیشد. شکنجهگران نتوانستند روحش را در هم شکنند. و سرانجام در روز ۳۰ مرداد ۱۳۶۰، در میان ۲۶ زندانی سیاسی، او را به جوخه تیرباران سپردند. اما حتی در آن لحظهٔ آخر، چشمانش را نبست و گفته بود: «من از مرگ نمیترسم.»
خبر شهادت علی در محلهشان مثل صاعقه فرود آمد. مردم با وجود تهدیدها، خانهٔ او را زیارتگاه دلیری و وفاداری کردند. روزهای متوالی برای بزرگداشتش گرد هم آمدند و یادش را چون پرچمی برافراشته در دلها نگاه داشتند.
برادر او، عباس غلامی، نیز از همین تبار بود؛ مجاهدی دلاور که در فروردین ۱۳۶۱ در نبردی نابرابر با نیروهای سرکوبگر خمینی، به شهادت رسید.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

0 comments:
ارسال یک نظر