محل تولد: اهواز
سن: ۱۸
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: تهران-اوین
تاریخ شهادت: ۳۰-۳-۱۳۶۰
محل زندان: اوین
راضیه قبادپور، دختر جوانی از دیار آفتاب و رنج، در سال ۱۳۴۲ در خانوادهای متوسط در اهواز چشم به جهان گشود.
از همان کودکی، نگاهش فراتر از دیوارهای مدرسه و خانه بود؛ دختری جستوجوگر، پرشور و باایمان که نمیتوانست در برابر ستم و تبعیض خاموش بماند.
او دوران ابتدایی را در دبستان مهر و متوسطه را در دبیرستان بهشت اهواز گذراند. با وجود محدودیتهای خانوادگی، در جریان خیزش مردم علیه دیکتاتوری سلطنتی، در تظاهرات مردمی شرکت میکرد و همزمان به مطالعه و شناخت سازمان مجاهدین خلق ایران و آرمانهای توحیدی آن پرداخت.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، راضیه به صف هواداران سازمان پیوست. او یکی از بنیانگذاران انجمن هواداران مجاهدین در دبیرستانش بود و در ارتباط با دانشجویان مسلمان دانشگاه اهواز فعالیت میکرد.
روح پرتلاش و صدای رسا و استوارش خیلی زود خشم و کینهی عناصر مرتجع را برانگیخت؛ تا جایی که او را از مدرسه اخراج کردند.
اما این مانع مسیرش نشد. با ارادهای راسخ در دبیرستان نظام وفا ثبتنام کرد و فعالیتش را با قدرت بیشتری ادامه داد.
با آغاز جنگ ضدمیهنی خمینی، راضیه مسئولیت تعاونی امداد حنیف را پذیرفت و برای کمک به مردم جنگزده از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
اما بهزودی همراه با ۶۰ نفر از هواداران سازمان بازداشت و برای یک ماه زندانی شد. پس از آزادی، فضای اهواز برایش تنگ شد و راهی تهران گردید تا مبارزه را در پایتخت ادامه دهد.
در تهران، او با انجمن دانشآموزان دبیرستان خوارزمی همکاری کرد و با شور و آگاهی فعالیتهای سیاسی خود را گسترش داد.
در سرفصل تاریخی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، راضیه، این دختر ۱۷ساله، درس و مدرسه را رها کرد و بهطور تماموقت به صف میلیشیای مجاهد پیوست.
در روز ۳۰ خرداد، در تظاهرات بزرگ نیممیلیونی مردم تهران علیه ارتجاع شرکت کرد. در میدان فردوسی، گلولهی پاسداران جنایتکار بر سرش فرود آمد و او را مجروح و اسیر کردند.
راضیه را به زندان اوین بردند، جایی که تنها ساعاتی بعد، در شامگاه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به جوخهی تیرباران سپرده شد.
او در لحظهی شهادت، تنها ۱۷ سال داشت.
اما پیش از آن، در وصیتنامهای ساده و درخشان، راه خویش را چنین ترسیم کرده بود:
«جزو افتخارات من است که بگویم هوادار سازمان مجاهدین خلق هستم...
آمادهام در راه رسیدن به جامعهی بیطبقهی توحیدی شهید شوم.
وصیت میکنم در صورت شهادتم، خانوادهام گردنبند ناقابل مرا به سازمان هدیه کنند.
باشد که با خونهایی که میدهیم، خلق ستمدیده را رها سازیم...»
راضیه قبادپور، دختر ۱۷ سالهی اهواز، نه فقط با خون خویش، که با ایمان، آگاهی و صداقت، نام خود را در تاریخ مقاومت ایران جاودانه کرد.
او رفت، اما نسلی از دختران این سرزمین، هنوز با یاد او و آرمانش، در مسیر آزادی گام برمیدارند.

0 comments:
ارسال یک نظر