محل تولد: اراک
سن: ۲۶
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۵-۹-۱۳۶۲
محمدجواد حمصی در سال ۱۳۳۶ در شهر اراک چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و پس از دریافت دیپلم، تحصیل خود را در دانشکده عسگریزاده، مدرسه عالی علوم اراک ادامه داد. از همان سالهای جوانی، روحیهای آگاه، مسئول و حساس نسبت به سرنوشت جامعه داشت.
در جریان قیام ضدسلطنتی مردم ایران در سال ۱۳۵۷، حضوری فعال در تظاهرات و اعتراضات مردمی داشت. همان روزها بود که با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و پیوند خود را با جمع هواداران سازمان برقرار کرد؛ پیوندی آگاهانه که تا آخرین لحظه زندگیاش بر آن استوار ماند.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و بازگشایی دانشگاهها، فعالیت خود را در انجمن دانشجویان مسلمان مدرسه عالی علوم اراک آغاز کرد. او در بخش دانشجویی سازمان، نقشی فعال و اثرگذار داشت؛ از فروش نشریه مجاهد و برگزاری جلسات روشنگرانه برای تشریح مواضع سازمان گرفته تا حضور در تظاهراتهای اعتراضی علیه سیاستهای انحصارطلبانه و سرکوبگرانه حاکمیت ارتجاع.
با کودتای ضدفرهنگی خمینی علیه دانشگاهها و تعطیلی مراکز علمی، محمدجواد مسیر مبارزه را رها نکرد و فعالیت خود را در بخش دانشآموزی سازمان ادامه داد. او در قسمت تبلیغات این بخش، مسئولیتهایی را بر عهده گرفت و با وجود فشارها و تهدیدها، لحظهای از مسیر انتخابشده عقب ننشست.
در طول این سالها بارها هدف حمله چماقداران و مزدوران رژیم قرار گرفت، اما ایستادگیاش مثالزدنی بود. پس از تظاهرات بزرگ و مسالمتآمیز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و سرکوب خونین آن به فرمان خمینی، محمدجواد وارد زندگی و مبارزه مخفی شد. مدتی در اراک فعالیت کرد، سپس به یکی از شهرهای خراسان منتقل شد و نهایتاً مبارزهاش را در تهران ادامه داد.
در اردیبهشت ۱۳۶۱ شناسایی و دستگیر شد و به زندان و شکنجهگاه اوین انتقال یافت. در آنجا، زیر وحشیانهترین شکنجهها قرار گرفت؛ از ضربات کابل تا سوزاندن پشت با اتوی داغ، بهگونهای که حتی استراحت برایش دشوار بود. با این همه، بهگفته همبندیهایش، هر بار که از بازجویی بازمیگشت، با لبخند وارد بند میشد و میکوشید آثار شکنجه را از دید دیگران پنهان کند.
دژخیمان خمینی سه بار او را اعدام مصنوعی کردند تا شاید ارادهاش را در هم بشکنند، اما محمدجواد استوار و سرافراز بر مواضع مجاهدی خود ایستاد. روحیه بالا و ازخودگذشتگیاش در زندان زبانزد بود. با وجود دیسک شدید کمر و دردهای ناشی از شکنجه، شبها نشسته میخوابید تا دیگر زندانیان فضای بیشتری برای استراحت داشته باشند.
یکی از همبندیهایش نوشته است که محمدجواد با وجود زخم معده، سهم اندک شیر خشکش را میان دیگران تقسیم میکرد و همیشه آخر از همه میخورد؛ به همین دلیل، زندانیان به او لقب «روحیهبند» داده بودند. پشت او پر از زخم بود، اما هرگز شکایت نمیکرد و با شوخی و خنده، رنج را از دیگران دور نگه میداشت.
محمدجواد در بیدادگاه رژیم به پنج سال زندان محکوم شد. ماهها ممنوعالملاقات بود و پس از آن نیز بهدلیل شدت جراحات، با کمک زندانبانان به ملاقات آورده میشد. مدتی به زندان قزلحصار منتقل شد، اما پس از لو رفتن تشکیلات هواداران سازمان در آنجا، دوباره به اوین بازگردانده شد.
سرانجام، این مجاهد پاکباز، علیرغم داشتن حکم پنج سال زندان، بهدلیل ایستادگی بر مواضع مجاهدی و فعالیت مؤثر در تشکیلات زندان، در روز ۱۵ آذر ۱۳۶۲ بهدست جانیان خمینی به جوخه اعدام سپرده شد. همرزمانش گفتهاند که پیش از اعدام، با آرامش وضو گرفت، نماز خواند و آگاهانه بهسوی میدان شهادت گام برداشت.
دژخیمان حتی خانوادهاش را از اعدام او مطلع نکردند. خانوادهای که ماهها از او بیخبر بودند، ناگهان با یک تماس سرد از زندان اوین مواجه شدند:
«شما شخصی بهنام محمدجواد دارید؟ ما او را اعدام کردیم. بیایید وصیتنامه و لباسش را تحویل بگیرید.»
پیکر پاک محمدجواد هرگز به خانوادهاش تحویل داده نشد؛ اما نام و راهش، در حافظه مقاومت ایران، جاودانه ماند.

0 comments:
ارسال یک نظر