محل تولد: آبادان
سن: ۲۶
تحصیلات: دانشجوی پزشکی
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: ۱۰-۵-۱۳۶۲
ایرج اسکندری در سال ۱۳۳۷ در یک خانوادهٔ کارگری در شهر آبادان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر گذراند و سپس با قبولی در رشتهٔ پزشکی، وارد دانشگاه جندیشاپور اهواز شد؛ دانشگاهی که در آن سالها یکی از کانونهای فعال مبارزات دانشجویی علیه دیکتاتوری سلطنتی بود.
ایرج در فضای پرشور دانشگاه، با جنبش دانشجویی و از همان مسیر با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. در جریان قیام سراسری مردم ایران علیه نظام شاه خائن در سال ۱۳۵۷، حضوری فعال در تظاهرات و اعتراضات مردمی داشت و از همان دوران، راه مبارزه آگاهانه را برگزید.
پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، هنگامی که دانشگاهها در سال ۱۳۵۸ بازگشایی شدند، ایرج که آرمان رهایی مردم ایران را در خط و مشی سازمان مجاهدین یافته بود، به جمع دانشجویان هوادار سازمان پیوست و فعالیت خود را در نهاد دانشجویی اهواز ادامه داد. او شیفتهٔ کلاسهای «تبیین جهان» برادر مجاهد مسعود رجوی بود و با شور و باور عمیق، مفاهیم آن را در میان دوستان و نزدیکانش ترویج میکرد و بسیاری را با راه و آرمان سازمان آشنا ساخت.
با آغاز جنگ، در هفتههای نخست، ایرج به همراه دیگر دانشجویان هوادار سازمان در دانشکدهٔ پزشکی، در چند نقطه از شهر اهواز چادرهای امدادرسانی برپا کردند؛ چادرهایی بدون هیچ نام و نشان سازمانی، صرفاً برای یاری مجروحان جنگ. در یکی از بازدیدها، رفسنجانی با دیدن این چادرها پرسید که وابسته به کدام مرکز درمانی هستند و وقتی پاسخ شنید که توسط هواداران سازمان مجاهدین اداره میشوند، از این اقدام تمجید کرد. اما تنها یک روز بعد، با دستور عوامل حاکمیت، چندین دستگاه لودر این چادرهای امدادی را از سطح شهر جمعآوری کردند.
پس از کودتای ضدفرهنگی خمینی و تعطیلی دانشگاهها، ایرج بهطور تماموقت در ارتباط با سازمان قرار گرفت. پس از تظاهرات بزرگ و سراسری ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز سرکوب خونین آزادیها، همانند دیگر مجاهدان، وارد زندگی و مبارزهٔ مخفی شد و در مسئولیتها و مأموریتهای مختلف سازمانی ایفای نقش کرد.
در پاییز یا زمستان سال ۱۳۶۱، ایرج در جریان انجام مأموریتی در اهواز، توسط مزدوران خمینی در کمیتهٔ ضدخلقی دستگیر و به شکنجهگاه زندان کارون اهواز منتقل شد. از نخستین لحظات بازداشت، زیر شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی قرار گرفت، اما با مقاومت و ایستادگی قهرمانانه بر مواضع مجاهدی خود، بازجویان و شکنجهگران را درمانده کرد.
پس از گذراندن این دوران سخت، در بیدادگاه رژیم در اهواز به ۱۵ سال زندان محکوم شد. ایرج در زندان کارون، برای همرزمانش تکیهگاهی صبور و استوار بود؛ در سختترین شرایط، به یاری دیگران میشتافت و همین روحیهٔ مقاوم و انسانیاش، خشم و کینهٔ دژخیمان زندان را بیش از پیش برمیانگیخت.
سرانجام، جانیان خمینی که با وجود شکنجهها و فشارهای بیامان نتوانسته بودند ذرهای از عزم و ارادهٔ این مجاهد دلیر بکاهند، در مردادماه ۱۳۶۲، در حالیکه ایرج دوران محکومیت خود را میگذراند، بدون اطلاع خانواده و بدون هیچ تشریفات قانونی، او را به جوخهٔ اعدام سپردند.
خانوادهٔ ایرج زمانی از این جنایت مطلع شدند که دیگر همهچیز پایان یافته بود. آنان ابتدا خبر را باور نکردند و برای اطمینان، دست به نبش قبر زدند. با دیدن پیکر ایرج و آثار گلولههای متعدد بر بدنش، حقیقت تلخ جنایت رژیم برایشان آشکار شد. از آن پس، حتی مراجعه به مزار او و برگزاری مراسم یادبود نیز از سوی مأموران سرکوبگر خمینی ممنوع اعلام شد.
ایرج اسکندری، دانشجوی پزشکی آبادان، با جان خود گواهی داد که علم، تعهد و آزادیخواهی میتوانند در یک انسان به وحدت برسند؛ نامی که در حافظهٔ مقاومت مردم ایران، جاودانه مانده است.

0 comments:
ارسال یک نظر