محل تولد: رامسر
سن: ۲۱
تحصیلات: دانشجو فنی
محل شهادت: رامسر
تاریخ شهادت: ۱۵-۶-۱۳۶۰
علیمحمد صالحی در سال ۱۳۳۹ در شهر رامسر چشم به جهان گشود. دوران دبستان را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. در سالهای دبیرستان، از طریق یکی از دوستانش با مسائل سیاسی آشنا گردید و همین آشنایی، او را به مسیر تازهای کشاند. در همان دوران، با همکاری دوستش اقدام به تأسیس یک کتابخانه کرد؛ جایی که مطالعه، گفتوگو و جستوجوی حقیقت محور آن بود.
علی علاقهای عمیق به مطالعه داشت و برای انتخاب آگاهانه مسیر مبارزه، تمامی جریانها و گروههای سیاسی آن دوران را با دقت بررسی کرد. او میخواست بداند کدام راه، بیش از همه با آزادی، عدالت و رهایی مردم پیوند دارد.
پس از دریافت دیپلم در سال ۱۳۵۷، وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد. همزمان با اوجگیری قیام مردم ایران علیه دیکتاتوری شاه، علی بهطور فعال در مبارزات دانشجویی شرکت داشت. در جریان انقلاب ضدسلطنتی، نقش مؤثری در سازماندهی و راهاندازی تظاهرات در تهران و نیز شهر زادگاهش رامسر ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب، با مطالعات گستردهای که درباره سازمان مجاهدین خلق و آرمان رهاییبخش آن انجام داده بود، گمشده خود را یافت. با آگاهی و انتخابی روشن، به سازمان پیوست و پس از مدتی بهعنوان یکی از مسئولان جنبش ملی مجاهدین در رامسر، مسئولیت پیشبرد خط و خطوط سازمان را در آن منطقه برعهده گرفت.
با بازگشایی دانشگاهها، علی در بخش دانشجویی نیز فعال بود؛ اما پس از کودتای ضدفرهنگی خمینی و بسته شدن دانشگاهها، به رامسر بازگشت و فعالیتهای سازمانی خود را با جدیت بیشتری ادامه داد. او با مناسبات صمیمی، انقلابی و مجاهدی که با مردم و بهویژه جوانان برقرار میکرد، توانست بسیاری از آنان را با آرمان مجاهدین آشنا کرده و به مسیر مبارزه جذب کند.
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز مبارزه مسلحانه انقلابی، علی نیز مانند دیگر مجاهدان به زندگی مخفی روی آورد. بهدلیل شناختهشدگیاش در رامسر، برای ادامه فعالیت تشکیلاتی به لاهیجان منتقل شد و مسئولیت تشکیلات آن شهر را برعهده گرفت.
اما این حضور دیری نپایید. علی در لاهیجان مورد شناسایی قرار گرفت و توسط پاسداران خمینی دستگیر شد. بلافاصله زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت، اما این مجاهد جسور و پرشور، قهرمانانه بر موضع مجاهدی خود ایستاد و هرگز سر تسلیم فرود نیاورد.
بهمحض انتقال به بند عمومی زندان لاهیجان، با روحیهای سرشار از جسارت و امید، اقدام به طراحی نقشه فرار کرد. طبق طرحی دقیق، از غفلت لحظهای زندانبان استفاده کرد و از درِ پشتی زندان گریخت. او توانست از محوطه زندان فاصله بگیرد، اما خلوتی خیابانها در ساعات اولیه صبح باعث شد که پس از طی مسافتی، توسط گشتهای سپاه محاصره و مجدداً دستگیر شود.
دژخیمان خمینی که از تأثیر روحیه بالا و جسارت علی بر دیگر زندانیان وحشت داشتند، او را به زندان لاهیجان بازنگرداندند و به مکانی نامعلوم منتقل کردند و بار دیگر زیر شکنجههای سنگین بردند.
در اوایل شهریور ۱۳۶۰، علی را به زندان رامسر، شهر زادگاهش، منتقل کردند. سرانجام در روز ۱۵ شهریور ۱۳۶۰، در نقطهای کنار دریا، نهچندان دور از خانه پدریاش، او را بههمراه پنج مجاهد دیگر تیرباران کردند.
پدر و مادر علی که صدای رگبار گلولهها را شنیده بودند، با نگرانی به دادسرای رامسر مراجعه کردند. مأموران رژیم در آنجا خبر اعدام فرزندشان را به آنان دادند.
پیش از اعدام، دژخیمان از علی پرسیدند: «وصیتی نداری؟»
او پاسخ داد: «میخواهم ابنسعد را ببینم.»
وقتی پرسیدند ابنسعد کیست، گفت:
«داییام، اسفندیار رحیمی.»
پس از آنکه چشم او را برای دیدن این دژخیم باز کردند، علی رو برگرداند و گفت:
«نمیخواهم در چشم تو نگاه کنم. ای ابنسعد، علی میمیرد، اما علیها بهجایش سر برمیآورند. بدان که تو نیز بهزودی خواهی مرد.»
بدینسان، علیمحمد صالحی، این مجاهد سرموضع، به کهکشان میلیشیای خونینبال مجاهد خلق پیوست؛ وفادار به عهدی که با خدا و خلق بسته بود و جاودانه در تاریخ مقاومت ایران ماند.

0 comments:
ارسال یک نظر