محل تولد: خرمدره
سن: ۱۸
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: ۱۸-۷-۱۳۶۰
کلثوم اللهوردی در سال ۱۳۳۷ در شهر خرمدره از استان زنجان، در خانوادهای محروم و زحمتکش چشم به جهان گشود. تنگنای معیشتی خانواده سبب شد که پس از پایان تحصیلات ابتدایی، مدتی از ادامه تحصیل بازبماند؛ اما اراده و پشتکار مثالزدنیاش او را دوباره به مسیر آموزش بازگرداند. او توانست دوره راهنمایی را تنها در یک سال و بهصورت شبانه به پایان برساند. تحصیلات دبیرستانیاش اما بهدلیل ورود جدی به فعالیتهای سیاسی و انقلابی ناتمام ماند.
کلثوم از همان سالهای نوجوانی، تحت تأثیر برادر بزرگترش که از دوران دیکتاتوری شاه از هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران و زندانی سیاسی بود، با اندیشه آزادیخواهانه و آرمانهای سازمان آشنا شد. این آشنایی بهسرعت به تعهدی آگاهانه بدل گشت. او در خانه، کتابخانهای کوچک اما پرمحتوا راهاندازی کرد؛ کتابخانهای که در کنار کتابهای علنی، نشریات و آثار ممنوعه سازمان را نیز بهصورت مخفیانه در اختیار دوستان مورد اعتمادش قرار میداد.
در جریان قیام ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷، کلثوم حضوری فعال و پیگیر داشت. برای شرکت در تظاهرات سرنوشتساز، از جمله ۱۷ شهریور، تاسوعا و عاشورای ۵۷، بارها راهی تهران شد و در صفوف معترضان علیه دیکتاتوری شاه ایستاد.
پس از پیروزی انقلاب، مسئولیت انجمن دانشآموزی هواداران سازمان را در دبیرستان محل تحصیلش برعهده گرفت و همزمان، در خرمدره نقش مؤثری در سازماندهی و گسترش تشکیلات «مادران مجاهد» ایفا کرد. انگیزه بالا، اخلاق انسانی و منش انقلابیاش باعث شد این شبکه با پایههایی مستحکم شکل بگیرد و حتی پس از آغاز مقاومت مسلحانه در سال ۱۳۶۰، به پشتیبان مجاهدینی بدل شود که قصد پیوستن به سازمان از مسیرهای مرزی را داشتند.
کلثوم تا زمستان ۱۳۵۹ در خرمدره به فعالیت خود ادامه داد. مزدوران رژیم بارها درصدد دستگیریاش برآمدند اما هوشیاری و جسارتش مانع شد. در یکی از این تلاشها، مأموران کمیته و پلیس با کمین در نزدیکی خانه، قصد داشتند هنگام بازگشتش از دبیرستان او را بازداشت کنند. وقتی مأمور در خانه را زد و سراغ کلثوم را گرفت، او با خونسردی پاسخ داد که هنوز از مدرسه بازنگشته و از مأمور خواست منتظر بماند؛ سپس با بستن در، از مسیر پشتبام گریخت. پس از افشای این فریب، مأموران پدرش را بهعنوان گروگان بازداشت کردند تا به او دست یابند.
کلثوم پس از خروج از منطقه، راهی کرمانشاه شد و به تشکیلات سازمان در آن شهر پیوست. در تظاهرات تاریخی ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ حضوری فعال داشت و از فردای آن روز، با آغاز مقاومت مسلحانه انقلابی، زندگی مخفی را برگزید. او فعالیتهایش را در ارتباط با تشکیلات سازمان در کرمانشاه ادامه داد تا اینکه در ۱۹ شهریور ۱۳۶۰، هنگام انجام مأموریتی سازمانی، دستگیر و به زندان دیزلآباد کرمانشاه منتقل شد.
از نخستین لحظات بازداشت، زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت. در دادگاه نمایشی چنددقیقهای، قاضی از او خواست توبه کند و پرسید اگر سلاح داشتی چه میکردی؟ پاسخ کلثوم، صریح و شجاعانه بود: «شما جانیان را آماج گلوله قرار میدادم.» همین ایستادگی بیامان، حکم اعدامش را رقم زد.
سرانجام در ۱۸ مهر ۱۳۶۰، تنها یک ماه پس از دستگیری، کلثوم اللهوردی همراه با شماری از یاران مجاهدش تیرباران شد. برادر کوچکش که در همان زندان محبوس بود، روایت کرده است که چگونه در آخرین دیدار، خواهرش با آرامش و ایمان، او را در آغوش گرفت و زمزمه کرد: «ناراحت نشو… من بهجای خوبی میروم… این رژیم نابود خواهد شد.»
صدای شعارهای مجاهدین تا لحظه شلیک گلولهها در محوطه اعدام طنینانداز بود. دژخیمان، برای آزار بیشتر، ابتدا پاها و سپس نقاط حساس بدنش را هدف گرفتند؛ اما حتی این جنایت، نتوانست عظمت روح او را خاموش کند.
بدینسان، کلثوم (سکینه) اللهوردی، این دختر ۱۸ساله، تا واپسین نفس بر پیمان خود با خدا و خلق ایستاد و جانش را فدای آزادی مردم ایران کرد؛ نامی که در حافظه مقاومت، جاودانه ماند.

0 comments:
ارسال یک نظر