محل تولد: تهران
شغل: خانه دار
سن: ۲۲
تحصیلات: -
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱-۱۱-۱۳۶۰
در سحرگاه یکی از روزهای خونین بهمنماه ۱۳۶۰، به فرمان خمینی خونآشام، سه خواهر مجاهد خلق از یک خانواده، در تهران به جوخهٔ اعدام سپرده شدند؛
سه ستاره سرخ که فریاد «زنده باد آزادی»شان در همهمهٔ رگبار دژخیمان گم نشد، بلکه در تاریخ مقاومت ایران طنین انداخت و نوید پیروزی خلق را فریاد زد.
پروین، ثریا و نسرین پرتوی، مجاهدان برخاسته از متن مردم بودند؛ زنانی که گرچه در خانوادهای متوسط رشد کردند، اما رنج، فقر و محرومیت مردم جنوب تهران را با گوشت و پوست خود لمس کرده بودند.
دیدن زخمهای عمیق استبداد و تبعیض بر چهرهٔ همسایگانشان، انگیزهای شد برای عزم راسخ آنان در مسیر رهایی مردم از چنگال ستم و اختناق.
خانوادهٔ پرتوی، یک خانوادهٔ سراسر ایستادگی بود. همه هوادار سازمان بودند و بهای این انتخاب آگاهانه را نیز پرداختند. مادر خانواده، در اعتراض به دستگیری فرزندش و دیگر میلیشیاهایی که تنها «جرم»شان رساندن حقیقت به مردم از طریق نشریهٔ مجاهد بود، مقابل زندان اوین ایستاد؛ همانجا دستگیر شد و یک ماه را در زندانهای رژیمی گذراند که در آن روزها هنوز با نیرنگ، تلاش میکرد چهرهٔ جنایتبار خود را پنهان کند.
مجاهد شهید نسرین پرتوی، فرزند بزرگ خانواده، زنی مجاهد خلق بود که زندگی مشترک داشت و مادر دختربچهای چهار ساله به نام زهرا بود. محدودیتهای زندگی و مسئولیت مادری، هرگز او را از مسیر مبارزه جدا نکرد.
او هر جا که میتوانست حضور داشت؛ از شرکت مستمر در جلسات روشنگرانهٔ مادران گرفته تا هر نوع کمک و پشتیبانی که در توانش بود. هیچگاه عقب ننشست.
پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، به درخواست خود به تیمهای مادران منتقل شد و در راهپیمایی شجاعانهٔ ۵ مهر، حضوری آگاهانه و جسورانه داشت. این حضور، خشم مزدوران خمینی را برانگیخت.
دژخیمان به خانهاش یورش بردند، نسرین و کودک چهار سالهاش را اسیر کردند و اموال اندکشان را غارت نمودند.
زهرا، کودک چهار ساله، پس از آزادی از زندان، با زبان کودکانهاش گفت:
«پای مامانم را بریدهاند…»
و این جمله، سندی شد از عمق جنایتهایی که بر زن مجاهد خلق نسرین پرتوی روا داشتند.
اما نسرین، زیر شکنجههای وحشیانه، خم نشد.
نه نامی داد، نه قدمی عقب نشست.
مقاومت کرد؛ همانگونه که زیسته بود.
سرانجام، این زن مجاهد خلق، پس از روزها شکنجه، به دست دژخیمان خمینی جنایتکار تیرباران شد.
نسرین پرتوی رفت، اما ایستادگیاش، راه شد؛
و خون او، با خون دو خواهرش، در سحر بهمن، عهدی دوباره با آزادی بست.

0 comments:
ارسال یک نظر